شهید بهشتی، اسطوره ایثار و مقاومت؛ هفتم تیرماه سالروز شهادت مظلومانه آیت الله بهشتی و 72 تن از یاران انقلاب - دانشکده مدیریت و حسابداری رزن
شهید بهشتی، اسطوره ایثار و مقاومت
مقدمه
در هر عصر و نسلی، پرتو مشعشع ستارگانی از تبار خورشیدیان، هدایتگر گمرهانی می شود و قلم شیوا و زبان مرهم گونه شان، غبار جهل و غفلت را از چهره آنان می زداید و شهادتشان، خون تازه ای را در رگهای انسانها به جریان می اندازد. شهید بهشتی یکی از این ستاره های فروزان و درخشان در عصر حاضر بود که یادآوری مظلومیت و عروج ملکوتی آن عالم فرزانه، فقیه روشن بین، ناخودآگاه بزرگی و عظمت او را بر زبانها جاری می کند.
به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد عروج ملکوتی آن شهید مظلوم، در این نوشتار برآنیم گوشه هایی از زندگی سراسر درس آموز آن عزیز از دست رفته را به طور گذرا به رشته تحریر درآوریم.
دوران کودکی
آیت اللّه شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی از دوران کودکی اش چنین می گوید: «من محمد حسینی بهشتی که گاهی به اشتباه محمدحسین بهشتی می نویسند، نام اولم محمد و نام خانوادگی، ترکیبی است از حسینی بهشتی. در دوم آبان 1307 هجری شمسی در شهر اصفهان در محله «لومبان» (محله چهارسوق) متولد شدم. منطقه زندگی ما از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده ام یک خانواده روحانی است. پدرم روحانی بود».(1)
پدرش یکی روحانیون اصفهان و امام جماعت مسجد «لومبان» بود که هفته ای یک روز جهت تبلیغ دین و رفع مشکلات مردم و اقامه نمازجماعت به روستا می رفت و تا سال 1341 در قید حیات بود. پدر بزرگ مادریش «حاج میرمحمد صادق مدرس خاتون آبادی» از مراجع و مجتهدین بنام زمان بود.
تحصیلات
تحصیلات وی اغلب در دو رشته در کنار هم و در عرض هم بود و این امر مانع پیشرفت عالی و اوج او در هر دو رشته نبود، به گونه ای که در مواردی موجب برانگیختن حس شگفتی اساتید می شد.
شهید درباره تحصیلاتش می گوید: «تحصیلاتم را در یک مکتب خانه در سن چهار سالگی آغاز کردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را فرا گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یک نوجوان تیزهوش شناخته شدم در دبستان دولتی «ثروت» در کلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را در همان جا به پایان رساندم. در آن سال در امتحان ششم ابتدائی شهر، نفر دوم شدم و از آنجا به دبیرستان «سعدی» رفتم».(2)
شهید بهشتی درباره چگونگی ورودش به حوزه علمیه می گوید: «اوایل سال دوم (دبیرستان) بود که حوادث شهریور 20 پیش آمد. با حوادث 20 شهریور علاقه و شوری در نوجوانها برای یادگیری معارف اسلامی به وجود آمده بود. دبیرستان سعدی هم نزدیک بازار و میدان امام کنونی قرار داشت. جایی که مدارس بزرگ طلاب (مدرسه صدر، جده) نیز همانجا است. این سبب شد که با بعضی از نوجوانها که درسهای اسلامی نیز می خواندند، آشنا شوم. علاوه بر این که در یک خانواده روحانی بودم و در خانواده خود ما هم طلاب فاضل جوانی بودند اینها بیشتر در من شوق به وجود می آورد که تحصیلات را نیمه کاره رها کنم و بروم طلبه شوم و به این ترتیب در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها و به مدرسه صدر اصفهان رفتم.»(3)
شهید بهشتی، دروس دینی را با فعالیت و پشتکار فوق العاده ای ادامه داد. با استفاده از استعدادهای درخشانی که خداوند در نهادش به ودیعت گذارده بود، توانست در فاصله کمتر از پنج سال به فراگیری دروس ده ساله طلبه های عادی بپردازد.
در طول مدتی که در اصفهان بود، ادبیات عرب را کاملاً فرا گرفت و به فقه و اصول و رسائل و مکاسب پرداخت و این در آن عصر، همانند امروز برای اساتیدش شگفت انگیز بود. طلاب همدوره ای او نمی توانستند با او همراه شوند و پا به پای وی به پیش روند. از این رو، اغلب دروس او به صورت فردی، با مطالعه قبلی و با پیشروی بی سابقه بود.
هوشیاری او در صرفه جویی از وقت خویش، عامل دیگری برای پیشرفت وی بود؛ آن چنان که در سال 1325 با وجود سکونت در اصفهان و داشتن خانه پدری، چنان مناسب دید که در مدرسه صدر حجره ای کوچک انتخاب کند و شبانه روز در مدرسه سرگرم تحصیل و سازندگی خویش باشد.
شهید بهشتی تا سال 1325 در حوزه علمیه اصفهان مشغول تحصیل بود و در اواخر همان سال جهت ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم عزیمت کرد. حدود شش ماه در قم بقیه دروس سطح، مکاسب و کفایه را نزد آیت اللّه شیخ مرتضی حائری (ره) تکمیل کرد. وی درباره ادامه تحصیلات حوزوی می گوید: «اول 1326 درس خارج را شروع کردم. درس خارج فقه و اصول را نزد استاد عزیزمان آیت اللّه محقق داماد(ره) می رفتم و همچنین درس استاد و مربی بزرگوارم و رهبرمان امام خمینی و بعد درس آیت اللّه بروجردی(ره)، مقداری درس آیت اللّه سید محمدتقی خوانساری(ره) و مقدار خیلی کم هم درس آیت اللّه حجت کوه کمره ای.
از سال 1330 تا 1335 بیشتر به کار فلسفی پرداختم و به درس استاد علامه طباطبائی به درس اسفار و شفای ایشان می رفتم و شبهای پنج شنبه و جمعه با عده ای از برادران، استاد شهید مطهری (ره) و عده دیگری جلسه بحث گرم و پرشور و سازنده ای داشتیم؛ 5 سال طول کشید که ماحصل آن به صورت متن کتاب روش رئالیسم تنظیم و منتشر شد.»(4)
دکتر بهشتی در کنار دروس حوزه در سال 1327 به تحصیلات جدید نیز ادامه داد و بعد از اخذ دیپلم وارد دانشگاه معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) شد و موفق به اخذ لیسانس گردید و سپس در همان دانشگاه در سال 1338 موفق به اخذ دکترای فلسفه شد. ایشان پایان نامه دکترای خود را با نام (ماوراءالطبیعه در قرآن) ارائه کرد.
برخی از ابعاد وجودی شهید بهشتی
آن شهید بزرگوار دارای ابعاد مختلف و جاذبه های گوناگون بود؛ آن چنان که دوست و دشمن او را به ستودند. او حتی پیش از انقلاب در محافل سیاسی و علمی جهان شهرت داشت و مجموعه هایی که در سطح بین المللی منتشر می شد، بیوگرافی او را نیز نوشتند.
مردی بود عالم، اندیشمند، دارای وسعت نظر، آزاده، صاحب اخلاق و رسالت اخلاقی، متین و موقّر، سرسخت در برابر ناحق، و تسلیم و متواضع در برابر حق و عدل... حامی مستضعفان، بی قرار و ناآرام در مقابل بی عدالتی ها، شیفته دلاوران و شجاعان و در آرزوی تثبیت و پیشرفت نظام جمهوری اسلامی بود، و این حالت را تا لحظات آخر عمر پربرکتش حفظ نمود. در اینجا به گوشه هایی از ویژگیهای این شهید راه حق، اشاره می کنیم.
الف) اخلاق
او در اخلاق و به ویژه در آنچه که تحت عنوان زیربنای اخلاقی و ملکه اخلاق مطرح است، جزو سرآمدها بود. کمتر دیده شد که خشمگین شود و بدون محاسبه با دشمن خود درآویزد. بدگویی ها و تهمت ها را با زبان نرم پاسخ می گفت و سعی داشت مسائل را از راه بحث و استدلال حل کند.
او در یکی از مصاحبه هایش گفته بود: ما می توانیم داغ و کوبنده و قاطع حرف بزنیم، ولی فحش ندهیم، حرفهای زشت و تعابیر زشت در گفتارمان نداشته باشیم. و نیز می گفت: اسلام به ما آموخته که نسبت به دشمنان خود دروغ نگوییم، تهمت نزنیم، فحش ندهیم.
آن شهید بزرگوار از معدود افرادی بود که در برابر تندی افراد در هنگام گفتگو، با صبر و متانت رفتار می کرد. وی با متانت و بردباری، به سخن مخالف گوش فرا می داد و آن گاه با پاسخی منطقی، او را مجاب می کرد؛ به طوری که آن فرد در برابر چنین رفتاری شرمنده می شد. همسر شهید بهشتی درباره صبور بودن ایشان می گوید: «من در طول 29 سال زندگی مشترکمان آنچه در ایشان دیدم، ملایمت و صبر ایشان بود. ایشان به قدری صبر و متانت و خونسرد بود که انسان خجالت می کشید. در سرتاسر زندگی این مردِ مبارز و باتقوا، لحظه ای عصبانیت بی موقع را از ایشان به یاد ندارم.»(5)
او اهل ریا و تزویر نبود و می گفت «ریا» آفت زندگی است. در پیام فروردین 1359 در صدا و سیما گفت: ما کارهای انجام نشده فراوانی در پیش داریم و باید در همه بخش ها که در انتظار تلاش هماهنگ و برنامه ریزی شده و مصممانه ماست، با برنامه ریزی و هماهنگی و تصمیم و قاطعیت بیشتر بتوانیم به کارها برسیم و این کارهایی که انجام نشده را به انجام برسانیم.
از ویژگی بارز آن شهید «صداقت و خلوص نیت» ایشان است. او اهل ریا و تزویر نبود و می گفت «ریا» آفت زندگی است. در پیام فروردین 1359 در صدا و سیما گفت: ما کارهای انجام نشده فراوانی در پیش داریم و باید در همه بخش ها که در انتظار تلاش هماهنگ و برنامه ریزی شده و مصممانه ماست، با برنامه ریزی و هماهنگی و تصمیم و قاطعیت بیشتر بتوانیم به کارها برسیم و این کارهایی که انجام نشده را به انجام برسانیم.
از ویژگی های اخلاقی او «خوش قولی» بود؛ امکان نداشت که قولی بدهد و دیرتر سر قرار حاضر شود یا قولی بدهد و عمل نکند و از این بابت زبانزد همگان بود.
ب) نظم در امور
«نظم»، اولین ویژگی شهید بهشتی بود. آن شهید به این کلام امام علی(ع): «اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم» بسیار پای بند بود و در همه حال آن را مراعات می کرد. شهید شاهچراغی در این باره می گوید: «آنچه که قبل از هر چیزی موجب جلب شدن افراد به سوی ایشان بود، نظمی بود که وی در کارها اعمال می کرد. به یاد دارم که ایشان برای کلاسهایی که داشتند مجبور بودند از تهران به قم بیایند، اما هیچ گاه ندیدم که حتی یک دقیقه دیرتر از رأس ساعت 9 که ساعت شروع کلاسش بود، در کلاس حاضر شوند و آن قدر منظم بود که طلاب همیشه می گفتند: ما با ورود
دخترش می گوید:
«وقتی به ایشان معترض می شدیم که چرا جواب تهمتها و افتراها را که دشمن بر ایشان می بست نمی دهید، در پاسخ می گفت: اینها، همه ریشه در حسادت افراد دارد. حیف وقتی که به خاطر صرف پاسخ گویی به این اراجیف تلف شود.»
ایشان ساعتمان را تنظیم می کنیم؛ به علاوه او تأکید زیادی نیز در نظم شاگردان داشت.»(6)
ج) عبادت و خودسازی
به گواهی همه کسانی که کم و بیش به او مأنوس بودند، وی فردی متعبد و در عبادت دارای خلوص خاصی بود. نماز اول وقت را به شدت ارج می نهاد، و حتی در ماه مبارک رمضان، قبل از افطار نماز مغرب را به جا می آورد. ایشان در مهم ترین جلسات نیز، هنگام نماز جلسه را تعطیل می نمود و به نماز می ایستاد. او معتقد بود: «نماز، به آدمی نشاط معنوی خاصی می دهد و از پژمردگی و افسردگی روح جلوگیری می نماید.»(7) شهید شاهچراغی در این باره می گوید: «وقتی وضو می گرفت و یا به نماز می ایستاد، به قدری باشکوه بود و به قدری در نماز شاداب بود که هر بیننده ای را، حتی اگر اعتنای چندانی به نماز نداشت، به سوی نماز جلب می کردند.»(8)
د) رفتار با خانواده
شهید در سال 1330 با یکی از بستگانش ازدواج کرد و زندگی ساده ای را با او آغاز نمود و حاصل این ازدواج دو پسر و دو دختر است. زندگی خانوادگی او در محیطی پر از صفا و صمیمیت و اخلاق و معنویت بود. اساس زندگی او در خانواده بر دو پایه ایمان و آرمان مشترک استوار بود و در این راه جهت تداوم رأی و نظرش اصرار و تلاش بسیاری داشت. او برای همسر و فرزندانش پیش از این که سرپرستی مهربان و رازدار باشد، معلم خوبی بود؛ چنان که برای مردم جامعه نیز معلمی نمونه بود.
وی هرگز مسائل و مشکلات خارج منزل را وارد منزل نمی کرد. «با وجود مشغله فکری زیاد و مسئولیتهای سنگین سیاسی و اجتماعی، هنگامی که وارد خانه می شد، با رویی گشاده و لبخندی بر لب، با همه اعضای خانواده احوالپرسی می نمود و از آنچه که در طول روز اتفاق افتاده بود، می پرسید. سعی می کرد از مشکلات هرکدام از اعضای خانواده سؤال نموده و راه حلی برای آن بیابد. تک تک فرزندانشان هم که به جریانات اجتماعی سیاسی روز علاقه مند بودند، سؤال می کردند و در موارد مختلف از وی کسب تکلیف می نمودند.»(9) ایشان افزون بر همفکری با اعضای خانواده و راهنمایی آنان، در کارهای منزل نیز به اعضای خانواده کمک می کرد. «در خانه، کارها را بین اعضای خانواده تقسیم کرده بودند که خانم خانه بیش از حد خسته نشوند. به طور متناوب کارهایی مانند: شستن ظرفها، آب دادن گلها، خرید مواد غذایی بین دختران و پسرانشان تقسیم شده بود و خود ایشان نیز در کارها تا زمانی که در خانه بودند، مشارکت داشتند. محیط خانه بسیار گرم و صمیمی بود و هیچ کس بر دیگری رجحان نداشت؛ به عنوان مثال در خانواده ها معمولاً پسر بر دختر رجحان دارد، ولی ایشان همان امکاناتی که برای پسرانشان به ویژه در زمینه تحصیلات فراهم می کردند، برای دخترانشان نیز فراهم کرده بودند.»(10) آن شهید بزرگوار همواره به دوستانش توصیه می کرد که با خانواده هایشان مهربان و رضایت آنها را به دست آورند. یکی از دوستان شهید می گوید: «قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در تابستان سال 56 به توصیه ایشان برای مطالعه درباره اوضاع مسلمانان در خاور دور به ژاپن رفتم که کتاب «اسلام در ژاپن» محصول همین سفر است قبل از سفر، ایشان به من گفتند: حتما با کسب رضایت همسرتان به این سفر بروید و اگر نتوانستید ایشان را راضی کنید و بدون رضایت ایشان سفر رفتید، حتما در طول سفر از طریق نامه و تلفن با ایشان ارتباط داشته باشید و احوالشان را بپرسید و در بازگشت برای ایشان سوغاتی بیاورید.»(11)
شهید بهشتی به حقیقت، شخصیتی برجسته بود. با این که همواره مورد حمله لیبرالها و منافقین واقع می شد، اما با سعه صدری که داشت، هیچ گاه این آزار و اذیتها نتوانست او را احساساتی و از مسیر اعتدال و منطق خارج سازد.
دخترش می گوید: «وقتی به ایشان معترض می شدیم که چرا جواب تهمتها و افتراها را که دشمن بر ایشان می بست نمی دهید، در پاسخ می گفت: اینها، همه ریشه در حسادت افراد دارد. حیف وقتی که به خاطر صرف پاسخ گویی به این اراجیف تلف شود.»(12)
گوشه ای از فعالیتهای شهید بهشتی
الف) فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی
* تدریس
شهید بهشتی از پیشگامان وحدت حوزه و دانشگاه و از کسانی است که بیش از دیگران به ضرورت وحدت بین حوزه و دانشگاه پی برد. از این رو، از سال 1330 به عنوان دبیر زبان «انگلیسی» که این هم از شگفتی های آن روز روحانیت است در دبیرستان حکیم نظامی قم مشغول به کار شد، و در این زمینه بسیار موفق بود.
در حدود سالهای 1333 بود که دبیرستان «دین و دانش» را تأسیس کرد و با همکاری عده ای از فضلا اداره و سرپرستی آن را به عهده گرفت و این کار را تا سال 1342 که در قم بود ادامه داد. علاوه بر اینها، از جمله کارهای ارزنده فرهنگی آن شهید این بود که از حدود سالهای 1338 کلاس زبان انگلیسی برای طلاب حوزه، در این مدرسه (دین و دانش) دائر نمود که این باب خوبی جهت مطالعات و تبلیغ در پیشرفت خوب آنان به شمار می آمد.
درسهای او چه در دبیرستان و چه در حوزه چشمگیر بود. او حتی مدتها بین قم و اصفهان آمد و شد داشت و طلاب آن منطقه را نیز از نظر علمی اقناع می کرد.
* برگزاری جلسات تفسیر قرآن
شهید بهشتی در مدت حضورش در تهران، درس تفسیر قرآن را آغاز کرد که در این جلسه، جمع کثیری از جوانان شرکت داشتند. وی در این باره می گوید: «از سال 1350 من یک جلسه تفسیر قرآن را آغاز کردم که روزهای شنبه به عنوان «مکتب قرآن»، مرکزی بود برای تجمع عده ای از جوانان فعال از برادرها و خواهرها. در این اواخر حدود 400 تا 500 نفر شرکت می کردند.»(13) این جلسات به لحاظ آثار خوب و ارزشی آن، ساواک را به خشم آورد و در سال 54 با دستگیری شهید به تعطیلی کشید.
* تهیه کتب درسی تعلیمات دینی
به یقین می توان گفت که زندگی او با اسلام و به خاطر اسلام بود. برای اسلام سخن می گفت و به خاطر اسلام می نوشت. بیانات و نیز نوشته هایش همه ساده و قابل فهم و قابل دسته بندی و در عین حال برگرفته ذوق و سلیقه منحصر به فرد وی است.
شهید بهشتی برای جبران خلأ فرهنگ دینی، بهترین راه را در نوشتن و تغییر کتاب تعلیمات دینی مدارس کشور دانست. وی در این باره می گوید: «در همان سالها به فکر این افتادیم که با دوستان، این کتابها و برنامه تعلیمات دینی مدارس را که امکانی برای تغییرش فراهم آمده بود، تغییر بدهیم. دور از دخالت دستگاه های جهنمی رژیم، در جلساتی توانستیم این کار را پایه گذاری کنیم و پایه برنامه جدید و کتابهای جدید تعلیمات دینی را با آقای دکتر باهنر و آقای دکتر غفوری و آقای برقعی و بعضی از دوستان، آقای رضی شیرازی که مدت کمی با ما همکاری داشتند و بعضی دیگر، مانند مرحوم آقای روزبه، که خیلی نقش مؤثر داشتند، با همکاری اینها پایه های این برنامه فراهم شد.»(14) این برنامه با همت و پشتکار این عزیزان سامان یافت؛ اما شهید بهشتی اجازه نداد تا نامش بر روی جلد آن ثبت شود؛ زیرا او نمی خواست نامش در کتابی که عکس شاه خائن روی جلد یا داخل جلد آن چاپ می شد، درج گردد.
از آن شهید بزرگوار آثار و تألیفاتی باقی مانده است که همگی بر اساس نیاز زمان تهیه شده اند. البته ناگفته نماند که بسیاری از گفته ها و نوشته های ایشان به صورت کتاب عرضه نشده و حتی جمع آوری و تدوین نگشته اند. بدین جهت نمی توان همه آثار او را برشمرد؛ ولی آنچه به صورت کتاب و مجله در اختیار است، به شرح زیر است:
خدا از دیدگاه قرآن، نماز چیست، بانکداری و قوانین مالی در اسلام، یک قشر جدید در جامعه، روحانیت در اسلام و در میان مسلمین، مبارز پیروز، شناخت دین، نقش دین در زندگی انسان، کدام مسلک، شناخت، مالکیت.
* تصویب اصل مترقی ولایت فقیه
شهید دکتر بهشتی، طلایه دار اصل مترقی «ولایت فقیه» بود. وی در تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی نقشی مهم داشت. با این که ایشان نائب رئیس مجلس بودند، اما به دلیل شایستگی بسیار بالا و توان و تدبیر او و بنا به خواست رئیس مجلس، مدیریت مجلس خبرگان قانون اساسی به وی سپرده شد. این در حالی بود که بسیاری از اعضای مجلس خبرگان از علمای طراز اوّل بودند. هرچند عناصر معاند کهنه کار سیاسی که همواره در روند انقلاب اسلامی کارشکنی می نمودند، در مجلس خبرگان قانون اساسی حضور داشتند، اما شهید بهشتی توانست مجلس را به خوبی اداره کند و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را به تصویب برساند. این عملکرد بسیار درخشان و قوی موجب شناخت بیشتر فرهیختگان حوزه و دانشگاه از وی شد. دشمنان نیز که به توان بالای آن شهید پی برده بودند، به فکر ترور شخصیت و شخص او برآمدند و از آن پس تهمتها، جسارتها و بی احترامی ها آغاز شد و روزبه روز شدت گرفت و مظلومیت او بیشتر نمایان شد. مطبوعات داخلی، رسانه های خارجی به ویژه رسانه های غربی و دولت موقت که غربزده بودند، همواره به مجلس خبرگان فشار وارد می کردند تا به هر طریق ممکن، اصل «ولایت فقیه» را حذف کنند؛ از جمله این فشارها، سناریوی استعفای دولت موقت بود که به دست گروهک نهضت آزادی طراحی شد تا با حذف اصل «ولایت فقیه»، حاکمیت دینی را به شکست بکشانند؛ اما امام خمینی (ره) با قبول استعفای دولت موقت و سپردن مسئولیت دولت به شورای انقلاب که ریاست آن نیز به عهده شهید بهشتی بود، ضرورت وجود اصل «ولایت فقیه» در قانون اساسی را تأیید کردند. این روزها مخالفت با اصل «ولایت فقیه» با هدف تهی کردن قانون اساسی و ترویج و تبلیغ حکومت سکولار از همان آبشخور سرچشمه می گیرد.
ب) فعالیتهای سیاسی
بی شک، شهید دکتر بهشتی از چهره های بزرگ سیاسی، فرهنگی و فکری تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی بود. وی با دوراندیشی و تیزبینی خاص، موانع را به خوبی می شناخت و در پی رفع آن بود. ازاین رو، تدبیر سیاسی وی از ویژگی های بارز آن شهید بزرگوار بود که او را از بسیاری سیاسیون، برتر نشان می داد. اندیشه سیاسی وی ناشی از نگرش نابش به اسلام بود. او بر این باور بود که اسلام هم دین است و هم دولت. اسلام توان اداره جامعه و قوانین مربوط به آن را دارد. با این اندیشه، فعالیت سیاسی خود را در مبارزه با رژیم ستم شاهی آغاز کرد.
شهید دکتر باهنر می گوید: «یادم هست اولین مقاله ای که از ایشان گرفتیم، برای همان مکتب تشیع، "حکومت در اسلام" بود و پیدا بود از
همان روزایشان در سر، هوای ایجاد و استقرار حکومت اسلامی دارد.»(15)
شهید بهشتی پس از ورود به تهران، فصل جدیدی از فعالیت سیاسی را آغاز کرد، و به صورت فعال در تظاهرات و اجتماعات شرکت می کرد. وی در سال 1331 در اعتصابات 26 تا30 تیر فعالیت چشمگیری داشت. در سال 1342 با جمعیت هیئتهای مؤتلفه رابطه ای سازمان یافته داشت و به پیشنهاد شورای مرکزی این هیئت و به دستور امام خمینی(ره)به سمت یکی از چهار عضو شورای فقهی و سیاسی آن تعیین گردید.
* بازشناسی خط امام و خط سازش
هنگامی که لیبرالها و ملی گراها شعار مذاکره با امریکا سر می دادند و به فکر تکیه زدن بر اریکه قدرت بودند، پیروان خط امام سخت مخالفت می کردند و مردم نیز با آنان به مخالفت برمی خاستند. آیت اللّه شهید دکتر بهشتی در جمع مردم اصفهان به تبیین خط امام و خط سازش می پردازد و مردم را با ماهیت این دو خط فکری آشنا می کند. ایشان می گوید: «خط امام و خط سازش، مقابل یکدیگرند. خط امام از نظر ایدئولوژیک، یعنی خطی که اسلام اصیل را با اندیشه باز می شناساند و می پذیرد و عمل می کند و نمی ترسد به او بگویند مرتجع امّل یا مرتجع و نمی ترسد که به او بگویند: آدمی است که خیلی روشن فکر شد. نه از برچسب روشن فکر منحرف می ترسد، نه از برچسب ارتجاع.»(16)
شهید بهشتی به شدت با حاکمیت تفکر غرب گرایانه در کشور مخالف بود و بیم آن داشت که استقلال کشور که با خون هزاران شهید و مجروح و... به دست آمده است، کم رنگ و به تدریج بی رنگ شود.
* تربیت نیرو و سازماندهی
از جمله فعالیتهای مهم سیاسی آن شهید، جذب، شناسایی و تربیت نیرو بود. «وی روحیه ای تشکیلاتی داشت و پیوسته علاقه مند بود که با کار جمعی و برنامه های شورایی، مدیریت صحیح و شایسته خود را اعمال کند.»(17) ایشان درباره ضرورت تربیت و کادرسازی می گوید: «یادم هست که مقایسه می کردیم کار ملت ایران در رابطه با نفت و استعمار انگلیس با کار ملت مصر و جمال عبدالناصر و مسئله کانال سوئز و انگلیس و فرانسه بعد از کودتای 28 مرداد در یک جمع بندی به این نتیجه رسیدیم که در آن نهضت، ما کادرهای ساخته شده، کم داشتیم؛ بنابراین تصمیم گرفتیم که یک حرکت فرهنگی ایجاد کنیم و در زیر پوشش آن کادر بسازیم و تصمیم گرفتیم که این حرکت اصیل، اسلامی باشد و پیش رفته باشد و زمینه ای برای ساخت جوانها؛ بنابراین، دبیرستانی به نام «دین و دانش» در قم تأسیس کردند.»(18) ایشان هم چنین اتحادیه انجمن های اسلامی در آلمان را تأسیس کرد، اما مسئولیت آن را به دانشجویان واگذار کرد و خود فقط نظارت و هدایت می کرد تا به آنان شخصیت داده و از نظر سیاسی و اجتماعی رشد کنند.
شهید دکتر باهنر می گوید: «جهت دومی که ایشان روی آن زیاد کار می کرد، ساختن نیروی انسانی بود برای یک جامعه اسلامی. ایشان تبلیغات عمومی را کافی نمی دانست و معتقد بود که نیروی اساسی لازم برای نظام باید ساخته بشود، از این جهت از طریق تأسیس مدارس، تشکیل انجمنها، ایجاد کلاسهای منظم آموزشی آزاد یا سازمان یافته گروهی جهت ساختن افراد مفیدی برای نظام آینده اقدام می کرد و توفیق خوبی داشت.»(19)
هجرت
از آنجایی که شهید بهشتی فقط به فکر انجام تکلیف بود و برای او زمان و مکان مطرح نبود، در سال 1344 بنا به درخواستی که از طرف دو تن از مراجع عصر صورت گرفته بود، به آلمان سفر کرد تا رسالت بزرگی را به انجام برساند. رسالتی که هرکس را یارای انجام آن نبود؛ زیرا، گستره فعالیت آن بسیار وسیع و از نظر سطح علمی سنگین بود.
وی درباره سفرش به آلمان می گوید: «مسلمانان هامبورگ به مناسبت مسجد هامبورگ که بنیانگذارش روحانیت بود که به دست مرحوم آیت اللّه بروجردی بنیان گذارده شده بود، فشار آورده بودند به مراجع که باید یک نفر روحانی به آنجا برود. این فشارها متوجه آیت اللّه میلانی و آیت اللّه خوانساری شده بود و آیت اللّه حائری و آیت اللّه میلانی به بنده اصرار کردند که باید بروید به آنجا. آقایان دیگر نیز اصرار می کردند... دشواری کار من این بود که از این فعالیتهایی که اینجا داشتیم دور می شدم.»(20)
شهید بهشتی 5 سال در هامبورگ اقامت داشت. وی فعالیت خود را به سایر کشورها نیز گسترش داد و به کشورهای سوریه و لبنان برای دیدار با عالمان آن منطقه، به ویژه امام موسی صدر، مسافرت کرد. وی همچنین به ترکیه رفت تا از فعالیتهای اسلامی آن منطقه نیز بازدیدی داشته باشد. شهید دکتر بهشتی به عراق نیز مسافرت کرد تا با رهبر فرزانه و محبوب خود دیداری تازه کند و از ایشان انرژی و رهنمود بگیرد. وی در این دیدار گزارش مبسوطی را از وضعیت مسلمانان آلمان، ترکیه و ایران به امام خمینی (ره) تقدیم کرد. اگرچه محل اقامت ایشان هامبورگ آلمان بود، ولی حوزه فعالیت وی بسیار گسترده بود. او در این باره می گوید: «اقامت من در هامبورگ بود، ولی حوزه فعالیتم کل اروپا، به خصوص اتریش بود و یک مقدار کمی هم سوئیس و انگلستان. اما ارتباط ما با همه کشورها و ارتباط کتبی با سوئد، با هلند، با بلژیک، با امریکا، با ایتالیا، با فرانسه، با این کشورها ما ارتباط داشتیم.»(21)
شهید نستوه، در سال 56 نیز برای بازدید از فعالیت اتحادیه انجمنهای اسلامی به آلمان سفر کردند و به اتریش، انگلستان، فرانسه، ایتالیا رفت و از نزدیک فعالیت دانشجویان مقیم اروپا و امریکا و کانادا را بازدید کرد. وی در سال 57 نیز برای دیدار امام خمینی(ره) به پاریس رفت و پس از ارائه گزارشی از وضعیت انقلاب اسلامی و دریافت دستورات و رهنمودهایی از امام خمینی(ره) به ایران بازگشت.
دست نفاق هفتم تیر را تیره و تار نمود
هفتم تیر سال 1360 نقطه اوج جریان نفاق و خشونتی بود که منافقین کوردل، دین گرایی، استقلال و موجودیت نظام مقدس اسلامی را که از دستاوردهای انقلاب اسلامی به شمار می رفت، کانون حمله ناجوانمردانه خویش قرار دادند و به خیال خام و واهی خود می خواستند با تیره و تار کردن این روز و به شهادت رساندن عناصر فعال و مسئول نظام اسلامی به دلیل نوپا بودن آن، حکومت را به شکست بکشانند.
دشمن کوردل به حیات بهشتی، آن نفس زکیه و یاران صدیق انقلابی اش رضا نداد و در صدد برآمد که او و همفکرانش را از میان بردارد. از این رو، توطئه های ترور از هر سو آغاز شد، چه اوائل انقلاب و چه بعد از آن.
آنها با گروه مزدور فرقان همداستان شدند که عناصر شفیق و فعال نظام اسلامی را از میان بردارند که دستان پلیدشان خون عزیزانی چون متفکر شهید استاد مطهری (ره) را بر زمین ریخت. این بار آن گروه سفاک، نقشه ترور راست قامت تاریخ (دکتر بهشتی) و همرزمانش را تنظیم نمود. چرا بهشتی؟ زیرا، آنها از بهشتی و همفکرانش ضربه ها خورده بوده بودند.
سازمان به اصطلاح «مجاهدین خلق ایران!!»، بنی صدر و عمالش، گروه های چپ و راستی که منافع خود را در مرگ و شهادت بهشتی و همرزمانش می دیدند، آن جنایت دلخراش را مرتکب شدند.
این حادثه برای همیشه حادثه ای سخت و فراموش نشدنی در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شد؛ اما خون هفتاد و دو تن از یاران انقلاب به همراه شهید بهشتی، نهال حاکمیت دین را آبیاری کرد و طومار ننگین منافقین، ملی گرایان و غرب پرستان را درهم پیچید.
(سلام و صلوات خداوند و فرشتگان ارضی و سماوی او بر ارواح آن کبوتران خونین انقلاب باد.)