بیستم مهرماه ؛ روز بزرگداشت حافظ - دانشکده مدیریت و حسابداری رزن
بیستم مهرماه ؛روز بزرگداشت حافظ
برگی از زندگی حافظ
شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب و ترجمانالاسرار در شیراز متولد شد. درباره تاریخ ولادت، نام و هویت پدرش در مآخذ موثق و قابل اعتماد قدیم ذکری به میان نیامده است. او در جوانی به آموختن قرآن، ادبیات عرب و علوم اسلامی پرداخت و در تفسیر،کلام، حکمت و ادب تبحر یافت. از آنجا که قرآن را از حفظ بود به همین سبب «حافظ» تخلص میکرد.
دوران جوانی حافظ با افول سلسله محلی اتابکان فارس و تسلط خاندان اینجو بر فارس مصادف بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار شیخ ابواسحاق اینجو (744ـ 754 هـ .ق) مقام و مرتبه والایی یافت . از آنجا که شیخ ابواسحق اینجو امیری عادل، دانشمند و ادبدوست بود،حافظ از لطف وی بهرهمند شد . از این رو، شیخ ابواسحق اینجو ممدوح حافظ شد به طوری که وی در اشعارش از وی با القابی چون «جمال چهره اسلام» و «سپهر علم وحیاء» یاد کرده و مراتب حقشناسی خود را نسبت به وی بیان داشته است. حافظ مکرر از ابواسحق اینجو، دوران سلطنتش و رجال عهد وی یاد کرده است. ظاهراً از مشایخ و علمای عهد این پادشاه،کسانی مانند شیخ امین الدین بلیانی، قاضی عضدالدین ایجی و قاضی مجدالدین شیرازی، تا حدی مربی و حامی حافظ بودند. بعد از دوران یاد شده دوره امارت امیر مبارزالدین محمد مظفر، مؤسس سلسله آل مظفر، که با سختگیری و تعصب بسیار همراه بود سبب نارضایتی حافظ را فراهم آورد. اما چنان که از دیوان اشعار حافظ پیداست دوران سلطنت جانشینان امیر مبارزالدین یعنی شاه شجاع و شاه منصور برای وی مطلوب بوده، زیرا حافظ آنها را مورد مدح قرار داده است. اواخر زندگی این شاعر بلندآوازه ایران مصادف با حمله امیر تیمور گورگانی به شیراز بود. حافظ احتمالاً در 791 هـ .ق درگذشت. او بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و جز یک سفرکوتاه به یزد و بندر هرمز همواره در شیراز بود. اشعار وی نه تنها در سرتا سر ایران بلکه در خارج از ایران نیز از شهرت بسزایی برخوردار است. دیوان حافظ، بنابر مشهور، اولین بار به وسیلة یکی از یاران و شاگردانش به نام محمد گلندام تدوین یافته است.تاکنون شروح متعددی بر این دیوان نگاشته شده است و ترجمه های گوناگونی به زبانهای مختلف از این اثر صورت گرفته است. حافظ از شاعران برجسته ادب فارسی پیش از خود چون فردوسی، نظامی گنجوی، مولانا و سعدی تأثیر فراوانی گرفته و بر شاعران پس از خود نیز تأثیر فراوانی نهاده است. از جمله افرادی که از حافظ تأثیر پذیرفته اند، میتوان به گوته آلمانی اشاره کرد که دیوان شرقی – غربی خود را تحت تأثیر و در نتیجه الهامات دیوان حافظ سروده است.
تفأل با دیوان حافظ و حکایات و قصه های بسیاری که در باب فال وجود دارد، از شهرت و قبول فوق العادة او در نزد عموم فارسی زبانان حکایت دارد.
سخنان مقام معظم رهبری درباره حافظ
حافظ به هیچ وجه آن رندِ میکدهنشینِ اسیر می و مطرب و مَهْجبین که تصویر کردند، بعضی نیست و باز تکرار میکنم که منظور من از حافظ، آن شخصیتی است که از حافظ در تاریخ ماندگار است یعنی آن بخش اصلی و عمدهی عمر حافظ که بخش پایانی عمر اوست. نمیگویم در طول عمرش چنین نبوده، شاید هم بوده - البته قرائنی هم بر این معنا دلالت میکند - اما حافظ در اقلاً ثلث آخر زندگیش، یک انسان وارسته و والاست. اوّلاً یک عالم زمانه است، یعنی درس خوانده و تحصیل کرده و مدرسه رفته است. فقه و حدیث و کلام و تفسیر و ادب فارسی و ادب عربی را آموخته. حتّی آن چنان که حدس زده میشود از اصطلاحاتی که در نجوم و غیرو به کار رفته، در این علوم هم دستی داشته و تحصیلی کرده، یک عالم است. این عالم، بساط علمفروشی و زهدفروشی و دینفروشی را هرگز نگسترده، که آن روز چنین بساط هایی رواج داشته. این عالم، در بخش عمدهای از عمرش، راه سلوک و عرفان را هم پیموده. در اینکه وابستهی به فرقهای از متصوّفه هم نیست، شاید شکّی نباشد. یعنی هیچ یک از فرق متصوّفه، نمیتوانند ادعا کنند که حافظ جزو سلسلهی آنهاست؛ زیرا که برای او هیچ مرشدی، شیخی، قطبی بیان نشده و بعید هم به نظر میرسد که او قطبی و شیخی داشته باشد و در این دیوانی که از افراد زیادی در او سخن رفته، از آن مرشد و معلّم سخنی نرفته باشد. البته در اشعار او، اشارهای هست به اینکه بدون پیر نمیشود رفت در راه عشق که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد.
زمان او از لحاظ زمان سیاسی، یکی از بدترین زمانهای ایران است و من واقعاً در تاریخ یادم نمیآید- تتبّع هم نکردم البته، اما در همان مقداری که در حافظه دارم - به یاد ندارم زمانی را و منطقهای را که به قدر شیراز در زمان حافظ دستخوش تحولات گوناگون سیاسی، همراه با خرابیها و ویرانیها شده باشد. اگر مبدأ این دوران پادشاهیهای زمان حافظ را زمان «شاه شیخابواسحاقِ اینجو» بدانیم - که زمان شروع سلطنت او فکر میکنم، هفتصدوچهلوخوردهای است که دوران جوانی حافظ است، چون حافظ سال ولادتش معلوم نیست؛ هفتصدوبیست، هفتصدوهیجده، هفتصدوبیستودو، روشن نیست که کی است، لکن حدوداً میشود فهمید که در همان حول و حوش هفتصدوبیست است-حافظ جوان بیستوچند سالهای بوده که این پادشاه به مسند حکومت میرسد و بعد از او حالا در زمان خود همین پادشاه جوان و خوشذوق و مورد علاقهی حافظ احتمالاً و عیّاش و زیبا و شاعر و ادیب، همین پادشاه با این خصوصیات هم جنگهای فراوانی را میکرده با امیر «مبارزالدین» در کرمان و با دیگران.یک چنین وضعیتی در شیراز وجود داشته و دائماً مردم شیراز زیر فشار ارعاب این دیکتاتورهای زباننفهم مغرور قرار داشتند. حافظ حدود شاید چهل سال، چهلوپنج سال از عمر خودش را، در دوران این خانواده گذرانده. طبیعی است اگر چنانچه با صیت شهرت حافظ بر شعر و شاعری، این انتظار از او وجود داشته باشد که زبان به مدح بعضی از افراد این خاندان بگشاید و گشوده. نمیشود ما دیگر بیائیم توجیه کنیم، بگوئیم نخیر: که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش. این یقیناً این مدحها، مربوط به این افراد است. امّا آنچه که من میخواهم بگویم این است که این مدحها، از رتبت حافظ و قدر حافظ، چیزی نمیکاهد. این کمترین کاری است که یک شاعری در حدّ حافظ میتوانسته آن روز بکند. شما نگاه کنید ببینید معاصرین حافظ چه میکردند! «سلمان ساوجی» یک شاعر معاصر حافظ است. چقدر مدح برای «ایلکانیان» - چه «شیخ حسن» و چه پسرش «اویسبنحسن» و چه آن «احمدبناویس» و چقدر شعر گفته دربارهی این خانواده - شاید سلمان ساوجی یا خواجوی کرمانی یا دیگر شعرائی که معاصر حافظ بودند یا قبل و بعد او بودند، آنچه که حافظ گفته، کمترین است.
... یکی از آن جفاهای بزرگی که به وسیلهی بعضی از نویسندگان ما به حافظ شده، این است که میگویند:حافظ به زبان غزل، قصیده میگفت و مدح میسرود. به نظر من از این بزرگتر اهانتی به حافظ نیست! اینی که تو یک غزلی - در پایان غزل یا یک گوشهای از غزل - اسم یک پادشاهی را آورده باشد، این غیر از این است که غزل را در مدح آن پادشاه سروده باشد. این کار در بین شعرا رائج است. شاعر، یک غزلی را برای دل خودش، نه برای کس دیگر، میگوید؛ بعد آن را موَشَّح میکند؛ مزیّن میکند به نام یک دوستی، یک رفیقی، یک عزیزی، در پایان آن غزل اسم آن عزیز را هم میآورد. این معنایش این نیست که از اوّل تا آخر غزل هر چه گفته، خطاب به آن عزیز است یا به آن دوست است به آن رفیق است. این کار را حافظ هم کرده. در بعضی از غزلیات، غزل را برای خودش برای دل خودش و ذهن خودش و آن آرمان خودش گفته در پایان، یک بیتی، مصرعی هم به نام یکی از آن کسانی که آنجا هستند بودند در آن زمانه.
من در بارهی شخصیت حافظ، این شخصیت والا و ارجمند، خیلی حرف و سخن در ذهن دارم؛ لکن مصلحت نمی دانم که بیش از این، این جلسه را و شما برادران و خواهران عزیز را و مهمانان گرامی را معطّل کنم. امیدوارم که به بحثهای مفید و ممَتِّعی در این باره برسید. من همین قدر بگویم که حافظ همچنانی که تا امروز شاعر همهی قشرها در کشور ما بوده، بعد از این هم شاعرِ همه خواهد ماند و امید است که هر چه بیشتر ما توفیق پیدا کنیم که معارف این شاعر بزرگ را از اشعارش بفهمیم و شخصیت او را بیشتر درک کنیم و آن را پایهی خوبی قرار بدهیم برای پیشرفت معرفت جامعهی خودمان و فرهنگ کشورمان.
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصهی او
به سمع پادشه کامکار ما نرسد
بهترین فاتحهی سخن، در بزرگداشت این عزیز همیشگی ملت ایران و درّ یگانهی فرهنگ فارسی، سخنی بود از خود او، که این غزل را به عنوان ارادتی به خواجهی شیراز و شاعر همهی عصرها و قرنهایمان در حضور شما عزیزان برادران و خواهران و میهمانان گرامی خواندم و در حقیقت توصیفی برای خود حافظ شیرازی است.
البته در جامعهی ما و در بیرون از کشور ما، دربارهی حافظ، سخنها گفتند و قلمها زدند و به دهها زبان دیوان او را برگرداندند و دهها کتاب در شرح حال او یا دیوان او نوشتند؛ امّا همچنان حافظ به صورت کامل، ناشناخته است. این را اعتراف میکنیم و بر اساس این اعتراف باید حرکت کنیم و این کنگره بزرگترین هنرش این خواهد بود انشاءاللَّه که در این راه گامی به جلو باشد.در این کنگره،اساتید بزرگ، شعرا، ادبا و صاحب فضیلتان و افراد صاحبنظر بحمداللَّه زیادند. باید بگویند و بسرایند و بنویسند و پس از این جلسه هم، باید این حرکت ادامه پیدا کند.
البته اگر بگویم بکوشید تا مثل حافظ بسرایید، میترسم نشود. مثل حافظ نه قبل و نه بعد از او کسی نیامده است. حقیقتا هیچ کس نتوانسته مثل حافظ غزل بگوید. حافظ مقولهی دیگری است و بالاتر از همه است. تصور من این است که حافظ شعرش را صد بار پرداخت کرده است. به همین دلیل غزلهای او در حد اعلای یکدستی و صافی است. اصلا ممکن نیست که شعر به محض صادر شدن از طبع، خود به خود صاف و بیغل و غش باشد. بالاخره مقداری پرداخت لازم دارد. البته این را هم فراموش نکنید که اگر شعر «جوهر» نداشته باشد، هرچه پرداختش کنید، چیزی درنمیآید.
نمیشود باور کرد کسی مانند حافظ شصت، هفتاد سال عمر کند، اقلا پنجاه سال شعر بگوید و فقط به قدر همین دیوانی که از او بر جا مانده است، شعر گفته باشد. آیا این قابل باور است؟! میشود قبول کرد که حافظ با آن طبع شعر والای خود، پنجاه سال شعر بگوید و فقط توانسته باشد پانصد غزل ارائه دهد؟! قابل باور نیست! میخواهم این طور بگویم که حافظ اقلا ده برابر آنچه که از او باقی مانده، شعر گفته؛ اما نه برابرش را دور ریخته است! چنین بوده که حافظ، حافظ شده است؛ کما اینکه اگر برخی از شعرای مکثار گذشته هم بدین نحو به تصفیهی شعر خود میپرداختند، حداقل حافظ دوم یا شاعر بلند مرتبهای میشدند. به عنوان مثال، غزلهای خوب و درجهی یک صائب تبریزی، معلوم نیست خیلی به غزل حافظ باج بدهد؛ اما در شعرهای بدش گم شده است! یا مثلا حزین لاهیجی، اگر از چند هزار غزل خود، پانصد غزل ناب و درجهی یک برمیگزید و ارائه میکرد، معلوم نبود شعرش با شعر حافظ، آن قدری که الان تفاوت دارد، تفاوت میداشت. مقصود این است که هر کس شعر بد خود را پاره کرد و دور ریخت و حتی در بایگانی ذهن، نگه نداشت، او برده است!
[ پشتوانه فلسفی و فکری حافظ][8]
اینکه هنرمند در چه سطحی از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشی از آن حقیقت را ببیند و بشناسد بحث دیگری است البته هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانی بالاتر باشد میتواند به آن درک ظریف هنری کیفیّت بیشتری بدهد حافظ شیرازی صرفاً یک هنرمند نیست بلکه معارف بلندی نیز در کلمات او وجود دارد این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمیآید بلکه یک پشتوانه فلسفی و فکری لازم دارد باید متّکا یا نقطه عزیمت و خاستگاهی از اندیشه والا این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند.
[ آشنایی با قرآن دلیل اسوه بودن حافظ][9]
شما اگر بخواهید به لوازم اسوه بودن و الگو بودن عمل کنید بایستی معرفت دینی و معرفت اسلامی خودتان را عمق ببخشید و این در گذشتهی شعر ما وجود داشته. شما نگاه کنید شاعران برجستهی ما اغلب حالا نمیگویم همه اینجورند از فردوسی بگیرید تا مولوی و سعدی و حافظ و جامی.
... حافظ اگر افتخار نمیکرد به حافظ قرآن بودن تخلص خودش را حافظ نمیگذاشت. او جزو حفّاظ قرآن است "قرآن ز بر بخوانم با چهارده روایت". حالا «قرّاء» ما که با اختلاف قرائت هم میخوانند معمولاً دو تا سه تا روایت بیشتر نمیتوانند بخوانند اما او میتوانسته با چهارده روایت قرآن را بخواند که خیلی عظمت دارد. این آشنائی با قرآن در غزل حافظ مشهود است برای کسی که آن را بفهمد.
من امروز مایل بودم بتوانم یک بحث مورد قبول خود - حداقل - در این مجمع شما داشته باشم. ارادت به حافظ و احساس مسؤولیت در مقابل پیام حافظ و جهانبینی او و نیز زبان او، من را وادار میکند و میکرد به شرکت در این اجتماع و همکاری با شما؛ امّا وقت و گرفتاریهای من به من اجازه ندادهاند و نمیدهند که آن چنان که دلخواه یک دوستدار حافظ است، دربارهی او حرف بزنم و بیان کنم. در استعجال، با کمک از حافظه و از حافظ، مطالبی را آماده کردهام که عرض کنم.
آن چنان که من جمعبندی میکنم از دیوان او و ازمجموعهی سخن او شعر حافظ در اوج هنر فارسی است و از جهات مختلف در حد اعلاست. این بحث که بهترین شاعر فارسی کیست، تاکنون بحث بیجوابی مانده و شاید بعد از این هم بیجواب بماند؛ امّا میتوان ادعا کرد که به اوج سخن حافظ -یعنی به اوجی که در سخن حافظ هست - هیچ سخن دیگری نرسیده است. نه اینکه مرتبهی شعر حافظ در همهی غزلیات و سرودهها مرتبهای است والاتر از دیگران، بلکه بدین معنا که در بخشی از این مجموعهی گرانبها و نفیس، اوجی وجود دارد که شبیه آن را در کلام دیگران انسان مشاهده نمیکند.
باید استنتاج کنیم که این غزل، این سخن، در حد اوج است و در دیوان حافظ، از این قبیل بسیار است. آن چنان استحکام سخن در غزل حافظ، چشم را به خود جلب میکند که کسانی که بر روی خصوصیات لفظی سخن کار میکنند - منهای مسائل معنوی - بلاشک یکی از چیزهایی که آنها را مبهوت میکند، همین استحکام سخن حافظ است.
تصویرگری حافظ، یکی از برجستهترین خصوصیّات اوست.
از جملهی خصوصیّات زبان حافظ، شورآفرینی است. شعر حافظ شعر پرشور و شورانگیز است. با اینکه شعر غزلی - در برخی از اشکالش که شاید صبغهی غالب هم داشته باشد - شعر رخوت و بیحالی است؛ امّا شعر حافظ، شعر شورانگیز و ولولهآفرین است.
خصوصیت دیگر این است که شعر حافظ، سرشار از مضامین است - چه مضامین ابتکاری و چه مضامین شعرای گذشته - که آنها را با بهترین بیانی و غالباً با بهتر از بیان خودشان، ادا کرده است. چه شعرای عرب و چه شعرای پیش از خودش مثل سعدی و چه شعرای معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجی که گاهی مضمونی را از آنها گرفته و به زیباتر از بیانی از بیان خود آنها، آن را ادا کرده است.اینی که گفته میشود که در شعر حافظ مضمون نیست، این ناشی از دو علت است: یکی اینکه مضامین حافظ آن قدر بعد از او تکرار شده و تقلید شده که امروز که ما آن را میخوانیم، به گوشمان تازه نمیآید. این گناه حافظ نیست این مدح حافظ است که شعر او و سخن او و مضمون او، آن قدر دست به دست گشته و همه او را گفتند و گرفتند و تقلید کردند که امروز یک حرف تازه به گوش نمیآید و دوم اینکه: زیبائی سخن و صافی سخن، آن چنانی که مضمون در او گم میشود، بر خلاف بسیاری از گویندگان سبک هندی که مضامین عالی را به کیفیتی بیان میکنند که زبان سبک هندی این البته این، نقص آن سبک هم نیست، در آنجا هم در جای خود بحث دارد و نظر هست که آنجا یکی از کمالات سبک هندی است.بههرحال در آنجا برجسته است. مضمون در شعر حافظ، آن چنان هموار و آرام بیان شده، مضمون که به چشم نمیآید.
[کمگویی و گزیدهگویی حافظ][15]
کمگویی و گزیدهگویی، خصوصیت دیگر شعر اوست. یعنی حقیقتاً جزء برخی از ابیات حافظ یا بعضی از غزلیات و قصائدی که غالباً هم معلوم میشود که مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش هست یا مدح این و آن هست که راجع به این مدح هم بعد اگر یادم ماند مطلبی عرض خواهم کرد؛ در بقیهی دیوان، نمیشود جایی را پیدا کرد که انسان بگوید توی این غزل، اگر این یک بیت نبود، بهتر بود، کاری که با دیوان خیلی از شعرا این کار میشود. انسان دیوانهای بسیار خوب را - از شعرای بزرگ - میخواند، میبیند توی این قصیدهی به این قشنگی، تو این غزل به این شیوائی، این بیت زیادی است! اگر نبود، یکدستتر بود، بهتر بود. در شعر حافظ، چنین چیزی را آدم نمیتواند پیدا کند.
روانی، صیقلزدگی الفاظ، ترکیبات بسیار شیرین و لحن زبان شیرین، یکی از خصوصیّات استثنائی حافظ است. با اینکه کیفیت بیان او - همچنان که در شعر منسوب به او هست - بسیار شبیه به خواجوست؛ یک جاهایی انسان شعر خواجو را وقتی میخواند میبیند که شبیه شعر حافظ و قابل اشتباه است. امّا شیرینی بیان حافظ، در مجموع دیوان، در هیچ دیوان دیگری از دیوانهای فارسی- تا آنجائی که بنده دیدم و احساس کردم مشاهده نمیشود.
بعضی حافظ را متهم کردند به تکرار، باید عرض کنم تکرار حافظ، تکرار مضمون نیست، تکرار ایدهها و مفاهیم است. یک مفهوم را به زبانهای گوناگون تکرار میکند. نمیشود این را گفت تکرار مضمون.
موسیقی عبارات حافظ و گوشنوازی این کلمات، خود یک خصوصیت دیگری است. شعر را به سبک معمولی وقتی که بخوانند، گوشنواز است. چیزی که در شعر فارسی، نظیرش انصافاً کم است. بعضی از غزلیات دیگر هم البته همین جور است. در معاصرین او، خواجو همینجور است. بسیاری از غزلیات سعدی همین جور است. بعضی از مثنویات همین جور است. امّا در حافظ، این یک صبغهی عمومی است.
یکی از خصوصیّات شعر حافظ، روانی و رسائی است که هر کسی که با زبان فارسی آشنا باشد شعر حافظ را میفهمد. شما شعر حافظ را با زبان معمولی به یک آدمی که هیچ سواد هم نداشته باشد وقتی که بخوانید، برایش، راحت میفهمد؛
... میگوید هنوز زبان غزلی ما، مدیون حافظ است و همین هم درست است یعنی؛ امروز شیواترین غزل ما، آن غزلی است که شباهتی به حافظ میرساند. نمیگویم اگر کسی درست، نسخهی حافظ تقلید کند؛ این بهترین غزل خواهد بود. نه، تطوّر زبان و تحوّل سبکها و پیشرفت شعر، یقیناً ما را به جاهای جدیدی رسانده و حقّ هم همین است. امّا در همین شعر غزلی ناب پیشرفتهی امروز، آن جایی که شباهتی به حافظ و زبان حافظ در او هست، انسان احساس شیوائی میکند.
[استفادهی شجاعانهی از لهجهی محلّی][19]
از جملهی چیزهایی که من به نظرم رسید که جا دارد روی این کار بشود، در شعر حافظ استفادهی شجاعانهی از لهجهی محلّی است با ظرافت؛ یعنی از لهجهی شیرازی در شعری با آن عظمت استفاده کرده حافظ که موارد زیادی دیده میشود.
[ درخشان ترین ستارهی فرهنگ فارسی][20]
حافظ بدون شک، درخشان ترین ستارهی فرهنگ فارسی است - شعر فارسی، - در طول این چندین قرن تا امروز نداریم هیچ شاعری را که به قدر حافظ، در اعماق و زوایای جامعهی ما و ذهن و دل ملت ما نفوذ کرده باشد و حضور داشته باشد. شاعرِ همهی قرنهاست و همهی قشرهاست. از عرفای بیخود از خودِ مجذوبِ جلوههای الهی، تا ادیبان و شاعران خوشذوق، تا رندان بیسر و پا و تا مردان و زنان معمولی جامعهی ما، هر کدام در حافظ سخن دل خود را یافتند و به زبان او، شرح حال و وصف حال خود را سرودند. شاعری که دیوان او تا امروز هم، پرفروشترین کتاب و پرنشرترین کتاب، بعد از قرآن است و دیوان او در همه جای این کشور و در بسیاری از خانهها - یا بیشتر خانهها - با قداست و حرمت، در کنار کتاب الهی گذاشته شده است. شاعری که لفظ و معنا را و قالب و محتوا را با هم به اوج رسانده و در هر مقولهای که سخن رانده، زبدهترین و موجزترین و شیرینترین را گفته است.
ما حافظ را فقط به عنوان یک حادثهی تاریخی ارج نمینهیم، بلکه حافظ همچنین حامل یک پیام و یک فرهنگ است. دو خصوصیت وجود دارد که به ما حکم میکند که از حافظ تجلیل کنیم و یاد او را زنده کنیم. اول: زبان فاخر اوست که همچنان در قلهی زبان فارسی و شعر فارسی است و ما این زبان را باید ارج بنهیم و از آن معراجی بسازیم به سوی زبان پاکِ پیراستهی کامل والا؛ چیزی که امروز از آن محرومیم.
[انس شعرای سبک هندی با حافظ][22]
یک نکتهی دیگر هم عرض بکنم این قسمت مربوط به شعر را خاتمه بدهم و آنکه نشانههای سبک هندی را هم در غزل حافظ بنده مشاهده میکنم، یعنی؛ ریشههای سبک هندی را میشود فهمید و ارادت صائب و نظیری و عُرفی و کلیم - این شعرای بزرگ سبک هندی - به حافظ، احتمالاً به معنای انس زیادی اینها با زبان حافظ است.
بنابراین در زمینهی مسائل شعر حافظ، بحثها و حرفهای زیاد و خصوصیّات ممتازی هست که اساتید و نویسندگان روی این، کار کردند؛ باز هم باید کار بکنند. - من همین جا از فرصت استفاده کنم؛ توصیه کنم برای کار روی دیوان حافظ، از جهات مختلف. با اینکه کارهای خوبی نسبتاً شده، جای برخی از کارها خالی است. مثلاً "کشفالکلمات"حافظ ما نداریم. یعنی شما اگر چنانچه یک کلمهای را بخواهید در حافظ جستجو کنید دارید؟... آقای دکتر شهیدی میفرمایند داریم. خب این هم از بیسعادتیهای ماست که به قول مرحوم آقای جلال همائی «تا یک ورق از کلیله در گوشم شد سیصد ورق از شفا فراموشم شد» تا یک ورق از کارهای روزمرّهی سیاسی را ما دست گرفتیم به قول ایشان سیصد ورق از کتاب و درس و بحث و...پس خوب است من نگویم، پیشنهاد نکنم. بعد خصوصی به برادران میگویم، ممکن است هر چی که به ذهن من رسیده، قبلاً انجام شده باشد.
در موسیقی سنتی، شعر حافظ یا سعدی خوانده میشود، ولی این کافی نیست؛ باید شعر خوب خوانده شود؛ چیزی که وقتی مستمع شنید، این هنر در خدمت ارزشهای انقلابی و اسلامی قرار گرفته باشد. این، مخصوص انقلاب هم نیست. هر جامعه و هر انسان و هر مجموعهی بشریای، میخواهد که هنر در خدمت ارزشهای مقبول خودش قرار بگیرد. این جرم نیست که اسلامیها میخواهند هنر در خدمت ارزشهای اسلامی قرار بگیرد. همهی مکاتب و همهی جوامع دنیا، همینطورند. ارزشهایی در ذهنشان وجود دارد که با ارزشهای دیگری فرق دارد. آنان هنر نقاشی، طراحیهای گوناگون، شعر، موسیقی و همه چیز را در خدمت این ارزشها قرار میدهند. این، یک توقع زیادی نیست که جامعهی اسلامی چنین انتظاری داشته باشد.
[حافظ نقش آفرین تمدن بزرگ اسلامی][24]
بدون تردید اسلام تمدنی را آفرید که بیش از چهار قرن بخش اعظم دنیای زمان خود را پوشش داد و تمدن امروز ثمره دانشی است که تمدن اسلام آن را به ملتها و نسلهای بعد آموخت قرون وسطا به مفهوم دوران سیاهی و تاریکی متعلق به اروپاست و در تاریکترین دوران قرون وسطای اروپا بزرگترین دانشمندان نویسندگان شعرا و فیلسوفان جهان در ایران و از میان ملت مسلمان ما تمدنی بزرگ را به وجود آوردند که ابو علی سینا فارابی بیهقی فردوسی حافظ و خواجه نصیرالدین طوسی در زمره آنها هستند.
یکی از رازهای موفقیت قرآن هنری بودن آن است. قرآن خیلی در اوج هنر است فوقالعاده است واقعاً آن وقت مردم را مسحور کرد والّا اگر پیامبر اکرم بدون زبان هنری مینشست با مردم همینطور حرف میزد البته عدّهای علاقهمند پیدا میکرد اما آن صاعقه آن رعد و برق و آن توفان دیگر به وجود نمیآمد. این هنر است که این کارها را میکند. آثار هنری اینگونه است. الان هم که آدم شعر حافظ را میخواند میبیند چیز عظیمی است تأثیرگذار است.
[عظمت حافظ در زبان و ادبیات فارسی][26]
فاتحهای میخواندیم و زیر لب نیت میکردیم. منتظر مینشستیم تا حافظ به غزلی مهمانمان کند. دیوان حافظ که گشوده میشد، همه دل میدادند به ابیات دلنشینش و هرکس از این دریا، به قدر وسعش بهره میبرد. بعد از یکبار شنیدن غزل، نوبت به تفسیر میرسید. آن وقت هر بیت شنیدنیتر میشد.
... کسی مثل حافظ، با آن شعر زرین مرصع که باید گفت واقعا نشاندهندهی اوج سخن فارسی است؛ یعنی هرچه من در تاریخ ادبیات خودمان نگاه میکنم، نمیتوانم سخن دیگری به اوج سخن حافظ پیدا کنم که همهی خصوصیات لازم در یک کلام زیبا و والا را داشته باشد - همهی خصوصیات در شعر حافظ وجود دارد و در آن میشود پیدا کرد.
در باب ادبیات و هنر سعدی و حافظ دو گوهر درخشان بر پیشانی زبان فارسی و ادبیات فارسی هستند این چیزی نیست که کسی بخواهد آن را معرفی کند در دانشهای مختلف هم شخصیتهای عظیمی از این استان برخاستهاند که هر کدامی در دورهی خود و عصر خود یگانه بودهاند چه در فلسفه چه در فقه چه در ادبیات و نحو چه در هنر چه در تفسیر و لغت چه در رشتههایی مانند ستارهشناسی و فیزیک و پزشکی نام بردن شخصیتهایی که در این علوم متنوع هر کدامی به قله رسیدند و جزو سرآمدان زمان خود بودند و معرفی یکایک این بزرگان در یک محفل دیگر و نوع دیگری از دیدار اقتضاء دارد اینجا همین اندازه اشاره کافیست.
خب، یک بحث دیگر دربارهی جهانبینی حافظ است. در باب جهانبینی حافظ، بحثهای زیادی شده بنده هم در این زمینه نظری دارم که عرض میکنم. مطمئناً در این جلسه هم بحثهای مختلفی خواهد شد و نظرات گوناگونی ابراز خواهد شد و حالا که مسأله اختلاف انگیز هست و مورد بحث هست؛ چه بهتر که کسانی دور از تعصّب، دور از پیشداوری حقیقتاً بروند وارد دیوان حافظ بشوند تا جهانبینی این مرد بزرگ را به صورت قطعی و مسلّم بیاورند بیرون. متأسّفانه در دورهی اخیر در این چهل، پنجاه سال اخیر - کتابهایی نوشته شد که در این کتابها، این بینظری و بیغرضی رعایت نشد و مطالبی نوشته شد و گفته شد که حقاً و انصافاً بعضی از آنها، جفای به حافظ است. بعضی اهانت به حافظ است. بعضی بیبصری در مقابل حافظ است و انسان حیرت میکند که چرا بایستی این حرفها به ذهن کسی خطور کند؟!حافظ را کافر و بیدین و زندیق و منکر آخرت و از این قبیل چیزها معرّفی کردند! آن کسی که زیباترین اشعارش، اشعار عرفانی است یا لااقل اشعار عرفانی، جزو زیباترین اشعار اوست.
جهانبینی حافظ، جهانبینی عرفانی است بلاشک. آن کسی که اشعار عرفانیای را میگوید که نظیر او در باب عرفان تاکنون گفته نشده او نمیتواند جهانبینیای غیر از جهانبینی عرفانی داشته باشد. اگر چه ممکن است در مدتی از دوران عمرش به این جهانبینی هنوز نرسیده باشد.اوّلاً بارزترین مظهر این جهانبینی در کلام حافظ عشق استامکان ندارد کسی بدون پایهی والائی از عرفان این جور حرف بزند. در مباحث عرفان نظری، وحدت وجود که یکی از اصلیترین مباحث عرفان است، در کلمات حافظ فراوان دیده میشود. البته باز هم نمیتوانم خودداری کنم از اظهار تأسّف، از اینکه بعضی از نویسندگان و ادبای محقّقی که با وجود مقام والای تحقیق در ادبیات، از عرفان - عرفان نظری - اطلاعی ندارند و در آن کاری نکردند!وحدت وجود را که به حافظ نسبت داده شده، به معنای همهخدائی که ناشی از عدم درک درست مسأله است، تعبیر کردند و آن را جزو شَطَحیاتی دانستند که بر زبان حافظ -مثل بعضی از عرفای دیگر - صادر میشده و نه یک بینش و طرز فکر و جهانبینی!
آن رند مورد تصویر آن آقایان، این چه طور میتواند به دنیا و مافیها بیاعتنا باشد؟! اگر همان شاه شجاع و حتّی همان امیر مبارزالدین منفور پیش حافظ، اگر پولی به حافظ میداد، آن حافظی که آنها تصویر میکنند، مطمئناً آن پول را از او میگرفت و میرفت و صرف می میکرد و میخورد و میخوراند و مینوشید و مینوشانید. اینکه بیاعتنائی به دنیا تویش درنمیآید. بیاعتنائی به دنیا مال آن انسان مستغنی است. کی مستغنی است؟ آن کسی که دلش با خدا آشناست.الهی منعمم گردان به درویشی و خرسندی این مال یک آدم رندِ عرق خورِ پلاسِ درِ خانهی عرقفروش نیست! آن چهرهی زشتی که بعضی ترسیم میکنند از حافظ، این مال یک عارف پاکباخته است استغنا، بیاعتنائی به دنیا.
از جملهی خصوصیّات عارفانهی حافظ در دیوانش، سوء ظنّ او به استدلال است.حافظ هم همین مضمون را در غزلهای متعددی گفته است: «که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا را» یعنی از راه حکمت نمیشود فهمید.
بحث سالوسستیزی حافظ هم از همین قبیل بحث عرفانی است. یکی از بیتالغزلهای دیوان حافظ، سالوسستیزی است. دشمن نفاق و دورنگی است و تزویر در هر که که باشد؛ چه در شیخ، چه در صوفی، چه در امیر. برای او فرق نمیکند؛ با تزویر مخالف است. این هم ناشی از همان دید عرفانی است.
آزادگیای که در حافظ مشاهده میشود، ناشی از همین بینش عرفانی است و البته اخلاقیات حافظ هم بخشی از جهانبینی حافظ است که بحث اخلاقیات در دیوان حافظ هم از جملهی چیزهایی بود که من مایل بودم توصیه کنم به اینکه اگر رویش کار نشده، کار بشود. که توصیههای اخلاقی حافظ از دیوان او استخراج بشود و اینها بیان بشود و شرح بشود.
دوم معارف حافظی است که خود او تکرار میکند که از نکات قرآنی استفاده کرده است. قرآن درس همیشگی زندگی انسان است و دیوان حافظ مستفاد از قرآن است و خود او اعتراف میکند که نکات قرآنی را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است. پس محتوای شعر حافظ آنجا که از جنبهی شعری محضْ خارج میشود و قدم در وادی بیان معارف و اخلاقیات میگذارد، یک گنجینه و ذخیره است برای ملت ما امروز و نسلهای آینده و همچنین برای ملتهای دیگر؛ چون معارف والای انسانی مرز نمیشناسد. پس بزرگداشت از حافظ، بزرگداشت از فرهنگ قرآنی و اسلامی و ایرانی است و بزرگداشت از آن اندیشههای نابی است که در این دیوان کوچک، گردآوری شده و به بهترین و شیواترین زبان، ادا شده است.
من امروز مایل بودم بتوانم یک بحث مورد قبول خود حد اقل در این مجمع شما داشته باشم. ارادت به حافظ و احساس مسئولیت در مقابل پیام حافظ و جهانبینی او و نیز زبان او، من را وادار میکند و میکرد به شرکت در این اجتماع و همکاری با شما؛ امّا وقت و گرفتاریهای من به من اجازه ندادهاند و نمیدهند که آنچنانکه دلخواه یک دوستدار حافظ است، در بارهی او حرف بزنم و بیان کنم.
اگر شما امروز به هند تشریف ببرید و با مردمِ غیر طبقات پایین انگلیسی حرف بزنید، همه آن را میدانند؛ چون زبانشان است. زبان رسمی، زبان دولتی و زبان اداری، زبان انگلیسی است؛ یک روز همینها زبان فارسی بوده است؛ یعنی زبان رسمی، زبان حکومت، زبان دیوان، زبان مراسلات و احکام و قوانین، فارسی بوده است. حالا ما میخواهیم این را برگردانیم؛ به چه وسیلهیی میشود این زبان را برگرداند؟ ما گلستان سعدی و دیوان حافظ و کتابهای فارسیِ همان چیزهایی که از نسلهای گذشته، این زبان و ادبیات و فرهنگ را دارند منتقل میکنند، میفرستیم؛ آنها هم استقبال میکنند و میخوانند؛ این نقش ادبیات است، که به نظر بنده بسیار حایز اهمیت است؛ این را شما باید در محیطهای ادبیاتی اثبات کنید.
در کدام خانه و کدام ده و کدام محله، شاهنامه نبود یا خوانده نمیشد؟ همه جا میخواندند و منافاتی هم با مفاهیم اسلامی نمیدیدند. حافظ هم همینطور است. در دیوان حافظ هم با اینکه سخن از می و معشوق و پیاله و این حرفهاست، در عین حال مردم بین آن اشعار و مفاهیم مذهبی منافاتی نمیدیدند؛ یعنی از اشعار حافظ واقعاً همان برداشت عرفانی را میکردند؛ اگرچه بنده به آن شدت قبول ندارم که همهی شعرهای حافظ عرفانی است. علیایّحال، هم در نقدهایتان، هم در برنامهسازیهایتان، هم در گزینش متنهایتان، آن جنبههای ارزشیِ اسلامی را رعایت کنید.
حافظ که آن غزلیات را میگفت - «دوش دیدم که ملائک درِ میخانه زدند»، یا «دوش میآمد و رخساره برافروخته بود» - غزلیاتش واقعی بود؛ تخیلی نبود. بنده اکثر غزلیات حافظ را عرفانی میدانم؛ یعنی حقیقتاً او دوش دیده بود که ملائک درِ میخانه زدند. او مکاشفه و درکی داشت و حقیقتی را میدید که آن حقیقت با زبانهای معمولی اصلاً قابل گفتن نیست. در زبان معمولی، هر تعبیری را بهکار ببرند، نمیتواند عظمت آن مفاهیم و را بیان کند، یا حتّی به آن اشارهیی بکند. اشعاری که امام میسرود، با توجه به همین مفاهیم و حقایق بود. امام خمینی، یک فقیهِ ورعِ مقدسِ آنطوری، میبینید که از خال لب و از کمان ابرو و امثال این واژهها حرف میزد؛ اینها اشعار واقعی است؛ اما این چیزی که در زمان ما از شعر حافظ تقلید میشود، پنداری است؛ چون شاعر اصلاً درک و حس نکرده و دارد به تقلید از شعر او شعر میگوید.
مقام معظم رهبری زبان فارسی را حامل مجموعه عظیمی از میراث بشری دانستند و فرمودند بخش عظیم و غیر قابل اغماضی از مواریث کهن بشریت اعم از فلسفه دین علم اخلاق عرفان و سیاست به وسیله زبان فارسی منتقل شده است که دست یافتن به آن بدون اطلاع از این زبان آسان نیست آنچه که مولوی عطار حافظ سعدی فردوسی و دیگر بزرگان علم و ادب فراهم آوردهاند تنها زمانی میتواند مورد استفاده کامل بشریت قرار گیرد که به زبان اصلی یعنی زبان فارسی در اختیار طالبان و پژوهندگان آن گذاشته شود.
[پشتوانه فلسفی و فکری حافظ][38]
هنرمند باید خود را به حقیقتی متعهد بداند. آن حقیقت چیست؟ اینکه هنرمند در چه سطحی از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشی از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگری است. البته هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانی بالاتر باشد، میتواند به آن درک ظریف هنری کیفیت بیشتری بدهد. حافظ شیرازی صرفا یک هنرمند نیست؛ بلکه معارف بلندی نیز در کلمات او وجود دارد. این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمیآید؛ بلکه یک پشتوانهی فلسفی و فکری لازم دارد. باید متکا یا نقطهی عزیمت و خاستگاهی از اندیشهی والا، این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند. البته همه در یک سطح نیستند؛ توقع هم نیست که چنین باشند.
آقایانی که این خصوصیات را دارند، به نظر من نباید اکتفا کنند که شاعر خوبی در حد کنونی هستند؛ بلکه همتشان را بگذارند که در حد حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی بشوند. عقیدهام این است که میشود؛ منتها شروطی دارد که باید عمل بشود. اگر کسی بگوید که ما کجا و حافظ کجا، ما که حافظ نمیشویم، باید گفت که اگر حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی نمیتوانید بشوید، سلمان ساوجی و صائب تبریزی که میتوانید بشوید؛ اگر چه من صائب را کمتر از آن اولیها نمیدانم. به نظر من، مایههای استعدادی در این حد هست که در ردههای جوان، یک شاعر ماندگار تاریخ داشته باشیم. البته این شرایطی دارد.
شهریار قطعاً ماندنی است. از آن شعرایی است که مثل سعدی و حافظ و از این قبیل در دورانهای بعد از دوران خودش معروفتر و بزرگتر خواهد شد. لذا هرچه آقایان دربارهی او انجام دهند از نظر ما زیاد نیست.
[بیان عظمت صائب با استفاده از جایگاه حافظ][41]
اما از لحاظ تاریخی این حرف حرف غلطی است که ما بگوییم در دوره صفویه شعر و ادبیّات تنزّل و انحطاط پیدا کرده است من میبینم که هنوز هم به تبع همان دوران در تلویزیون و رادیو و اینجا و آنجا گاهی همین مطالب را میگویند نخیر دوران صفویه دوران انحطاط نیست بعد از حافظ هیچ غزلسرایی به عظمت صائب نیامده است بعد از رودکی هیچ شاعری به تعداد صائب شعر نگفته است دویست هزار بیت شعر دارد البته شاعرِ حسابی که بشود روی شعرش ایستاد و از شعرش دفاع کرد مورد نظر است والّا شاعران جفنگگو هرچه بخواهید میگویند هیچ شهری به قدر اصفهان در خودش شاعر و هنرمند و فاضل و فیلسوف و فقیه نداشته است این چه حرفی است.
پدر و مادرم، پدر و مادر خیلی خوبی بودند. مادرم یک خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظ شناس - البته حافظ شناس که میگویم، نه به معنای علمی و اینها، به معنای مأنوس بودن با دیوان حافظ -و با قرآن کاملاً آشنا بود و صدای خوشی هم داشت.بعضی از شعرهای حافظ که هنوز - بعد از سنین نزدیکِ شصت سالگی - یادم است، از شعرهایی است که آن وقت از مادرم شنیدم.
با این حساب راز دیگری از رازهای حفظ انقلاب برای ما مکشوف میگردد و آن اینکه با تمسک به دو دستاویز صبر و تقوا میتوان خود و انقلاب را در عرصه آزمونهای دشوار و صعبالعبوری نظیر فتنه انتخابات که در آینده به کمین ما نشسته است رویینتن کرد و نیز از تداوم تابش آفتاب رحمت و امداد الهی اطمینان یافت.
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
من یادم میآید که یک وقت در مشهد منزل مرحوم فرخ جلسهیی در روزهای جمعه تشکیل میشد و ما هم گاهی در آن شرکت میکردیم. در یکی از آن جلسات، یک نفر هندی - که از اساتید زبان فارسی بود-شرکت کرده بود. در آن جلسه تعریف کردند که ایشان از هند آمدهاند و استاد زبان فارسیاند و بر دیوان حافظ مسلط هستند؛ طرف هم به رویش بالا رفت و شروع به خواندن یک غزل از حافظ کرد؛ اما به قدری آن غزل را بد خواند که بیاختیار همه خندهشان گرفت! حالا وقتی من میبینم که بعضی از آقایان دعاها را اینطوری میخوانند، به یاد آن جلسه و آن غزل حافظ میافتم که آن استاد هندی خوانده بود!
قبل از ظهور دعوت اسلام، هر سال یکبار در همین موسم حج و به اصطلاح حج جاهلی آن روز میآمدند جمع میشدند اشعار را میخواندند و با نظر صاحبنظران هفت قصیده را مثلاً انتخاب میکردند و به دیوار کعبه میآویختند که به آنها می گفتند معلقات سبع، یعنی آویختههای هفتگانه که یک سال این قصیدهها به دیوار کعبه آویزان میماند. آن زمان این معلقات اوج بیان عرب بود و امروز هم همهی ادبا قبول دارند. قرآن در یک چنین محیطی دارد این حرف را میزند که شعرای درجهی یک بودند، مثل اینکه فرض کنید امثال سعدی و حافظ و فردوسی و صائب همه جمع باشند، آنوقت یک نفر بیاید یک سخنی را بگوید و بعد ادعا کند که اگر میتوانید مثل این سخن بگوئید. مردم مراجعه میکنند به این آقای مثلاً سعدی یا حافظ،اگر اینها اقرار کردند که ما نمیتوانیم، معلوم است که سطح عالی سخنوری بشر عاجز از بیان این معناست، پس قبول کنید که از طرف خداست و میبینید که این یک راه روشنی است.
[علاقه شهید مطهری به حافظ][46]
مرد بسیار رقیق و ظریفی بود، به شدت تحت تأثیر هیجانات عرفانی و معنوی قرار داشت؛ با دیوان حافظ و اشعار عرفانی مأنوس بود، با قرآن ایشان زیاد مأنوس بود، تصور میکنم اینجور بود که هر شب ایشان تا یک مقداری قرآن نمیخواندند نمیخوابیدند، این را من دیده بودم البته در تعدادی از سفرهایی که ایشان [به] مشهد داشتند، یا با هم فریمان رفته بودیم، یا در مشهد با ایشان بودیم من دیده بودم که - بیتوته کرده بودیم با هم - دیده بودم که ایشان قبل از اینکه بخوابند حتماً قرآن میخواندند و میخوابیدند منابع:
[1]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[2]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[3]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[4]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[5]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[6]- بیانات در دیدار شعرای استان فارس تاریخ: 30/08/1373
[7]- بیانات در دیدار جمعی از شعرا، به مناسبت سالروز میلاد امام حسن تاریخ: 06/11/1375
[8]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامیدر دیدار اصحاب فرهنگ و هنرتاریخ: 1380/05/01
[9]- بیانات در دیدار جمعی از شعراتاریخ: 1390/05/25
[10]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[11] - بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظتاریخ: 28/08/1367
[12]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[13]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[14]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[15]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[16]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[17]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[18]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[19]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[20]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[21]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[22]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[23]- بیانات در دیدار با اعضای شورای سیاستگذاری صدا و سیما تاریخ: 14/12/1369
[24]- دیدار هیأت امنا مسئولان اساتید و فارغالتحصیلان دانشگاه علوم استراتژیک تاریخ: 1373/10/05
[25]- بیانات در دیدار صمیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی با جوانان به مناسبت هفته جوانتاریخ: 1377/02/08
1- بیانات در دیدار استادان زبان فارسی تاریخ: 12/12/1377
[27]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با مردم شیرازتاریخ: 1387/02/11
3- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[29]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[30]-بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[31]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[32]-بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[33]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[34]- بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران تاریخ: 05/12/1370
[35]- بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران تاریخ: 05/12/1370
[36]- بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران تاریخ: 05/12/1370
[37]- دیدار اعضای دومین مجمع بینالمللی زبان فارسی تاریخ: 1377/12/12
[38]- بیانات در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر تاریخ: 01/05/1380
[39]- بیانات در دیدار شعرای سازمان تبلیغات اسلامیتاریخ: 1369/01/31
[40]- بیانات در دیدار اعضای کنگره بزرگداشت استاد شهریارتاریخ: 1371/09/11
3- بیانات مقام معظم رهبریدر جمع دانشجویان دانشگاه تهران تاریخ: 1377/02/22
[42]- گفت و شنود صمیمانه رهبر معظم انقلاب با گروهی از جوانان و نوجوانان تاریخ: 14/11/1367
[43]- رهبر انقلاب در ضیافت افطاری کارگزان نظام جمهوری اسلامی تاریخ: 28/05/1389
[44]-بیانات در دیدار اعضای گروه ویژه و گروه معارف اسلامی صدای جمهوری اسلامی ایران تاریخ: 12/12/1370
[45]-تفسیر سوره بقره تاریخ: 02/02/1371
-[46]بخشهایی از مصاحبهی آیتالله خامنهای در مورد شهید مطهری تاریخ: 12/02/1388