نگاهی به سیره امام صادق (علیه السلام)

25 Dec 2015
کد خبر : 6745741
تعداد بازدید : 1154

عصر حضرت‌ امام جعفر صادق، عصر برخورد مکتبها و ایده‌ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی‌ و کلامی‌ مختلف‌ بود، که‌ از برخورد ملتهای‌ اسلام‌ با مردم‌ کشورهای‌ فتح‌ شده‌ و نیز روابط مراکز اسلامی‌ با دنیای‌ خارج‌، به‌ وجود آمده‌ و در مسلمانان‌ نیز شور و هیجانی‌ برای‌ فهمیدن‌ و پژوهش‌ پدید آورده‌ بود.عصری‌ که‌ کوچکترین‌ کم‌ کاری‌ یا عدم‌ بیداری‌ و تحرک‌ پاسدار راستین‌ اسلام‌ ، یعنی‌ امام‌(ع‌)، موجب‌ نابودی‌ دین‌ و پوسیدگی‌ تعلیمات‌ حیات‌بخش‌ اسلام‌، هم‌ از درون‌ و هم‌ از بیرون‌ می‌شد.اینجا بود که‌ امام‌ (ع‌) دشواری‌ فراوان‌ در پیش‌ و مسؤولیت‌ عظیم‌ بر دوش‌ داشت‌. پیشوای‌ ششم‌ درگیر و دار چنین‌ بحرانی‌ می‌بایست‌ از یک‌ سو به‌ فکر نجات‌ افکار توده‌ مسلمان‌ از الحاد و بی‌دینی‌ و کفر و نیز مانع‌ انحراف‌ اصول‌ و معارف‌ اسلامی‌ از مسیر راستین‌ باشد، و از توجیهات‌ غلط و وارونه‌ دستورات‌ دین‌ به‌ وسیله‌ خلفای‌ وقت‌ جلوگیری‌ کند

نگاهی به سیره امام صادق (علیه السلام)

کار و تلاش و دستگیری از مستمندان

امام صادق علیه السلام نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش می‏کرد، بلکه ‏خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و ... در روزهای داغ ‏تابستان، در مزرعه‏اش کار می‏کرد. یکی از یاران حضرت می‏گوید: آن ‏حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن بر تن و بیل در دست، باغ را آبیاری می‏کرد و عرق از سر و صورتش می‏ریخت، گفتم: اجازه‏ دهید من کار کنم. فرمود: من کسی را دارم که این کارها را بکند ولی دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزی حلال از گرمی آفتاب ‏آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پی روزی حلال هستم. (1)

حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت ‏خداوند تاکید داشت. لذا وقتی کار پرداز او که با سرمایه امام برای تجارت به مصر رفت و با سودی کلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود را چگونه به دست آورده‏ای؟ او گفت: چون مردم نیازمند کالای ما بودند، ما هم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان هم ‏پیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: ای مصادف! چکاچک شمشیرها از کسب روزی حلال آسان‎تر است. (2)
حقیقت این است که امام در نهایت علاقه به کار و تلاش، هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نمی‏شد و می‏دانست که بهترین کار از نظر خداوند تقسیم دارایی خود با نیازمندان است، حقیقتی که ما هرگز از عمق جان بدان ایمان عملی نداشته و نداریم. امام خود درباره باغش می‏فرمود: وقتی خرماها می‏رسد، می‏گویم دیوارها را بشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین می‏گویم ده ظرف‏ خرما که بر سر هر یک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تا وقتی ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هر یک، یک مد خرما بخورند. آنگاه می‏خواهم برای تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، کودک و هر کس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته) یک مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و ... را می‏دهم و باقی‎مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم می‏کنم و دست آخر از محصول چهار هزار دیناری، چهارصد درهم برایم ‏می‏ماند. (3)
ساده زیستی و همرنگی با مردم
امام همانند مردم معمولی لباس می‏پوشید و در زندگی رعایت اقتصاد را می‏کرد. می‏فرمود: بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول همان ‏زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله‎دار بر تن ‏می‏کرد. لذا وقتی سفیان ثوری به وی اعتراض می‏کرد که: پدرت علی‏ لباسی چنین گرانبها نمی‏پوشید، فرمود: زمان علی علیه السلام زمان فقر و اکنون زمان غنا و فراوانی است و پوشیدن آن لباس در این زمان، لباس شهرت است و حرام ... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر را که خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را برای خدا و لباس نو را برای شما پوشیده‏ام. (5)
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمی‏داد، امتیازی برای وی و خانواده‏اش در نظر گرفته شود. و این ویژگی ‏هنگام بروز بحران‏های اقتصادی و اجتماعی بیشتر بروز می‏یافت. از جمله در سالی که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندم‏های ‏موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «فان الله ‏یعلم انی واجدان اطعمهم الحنطه علی وجهها ولکنی ‏احب ان یرانی ‏الله قد احسنت تقدیر المعیشه.»
(6) خدا می‏داند که می‏توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده‏ام را تهیه کنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه‎ریزی صحیح‏ زندگی ببیند.
شجاعت
امام صادق علیه السلام در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبه‏ای به سختی‏ می‏ایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد و اقدام حق‎طلبانه را انجام دهد، هر چند با عکس العمل تندی رو  به ‏رو شود. لذا وقتی منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق‏ کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. و به این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهی کرد. (7) و آنگاه که فرماندار مدینه در حضور بنی‎هاشم در خطبه‏های نماز به علی علیه السلام دشنام داد، امام چنان ‏پاسخی کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوی ‏خانه‏اش راهی شد. (8)
همزیستی و مدارا با مسلمانان
امام صادق علیه السلام شیعیان را به همزیستی با اهل تسنن دعوت می‏کرد تا به این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوی نشوند و هم بتوان‏ احکام و اصول شیعی را با ملاطفت ‏به آنان منتقل کرد. از این روی ‏در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار می‏شد، اما این سهل گرفتن ‏هرگز به معنای زیر پای گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولی ‏در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمی‏شد. از جمله در یکی از سفرها، امام صادق علیه السلام به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آن‏ جا منصور دوانیقی به خاطر ختنه فرزندش جمعی را به مهمانی دعوت کرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتی که سفره غذا را انداختند، هنگام صرف غذا، یکی از حاضران آب خواست ولی به جای ‏آن، شراب آوردند، وقتی ظرف شراب را به او دادند، امام بی‏درنگ ‏برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ملعون ‏مَن ‏جلس علی مائده یشرب علیها الخمر» (9) ؛ ملعون است کسی که در کنار سفره‏ای بنشیند که در آن سفره شراب ‏نوشیده شود.
امام حتی در مجالس عمومی خلیفه نیز حاضر نمی‏شد؛ زیرا حکومت را غاصب می‏دانست و حاضر نبود با پای خود بدان جا برود، زیرا با این کار از ناحق بودن آنان، چشم‎پوشی می‏شد و تنها زمانی که ‏اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا می‏رفت؛ لذا منصور ضمن ‏نامه‏ای به وی نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم ‏نمی‏آیی؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزی نیست که به خاطر آن از تو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزی نیست که به آن ‏امیدوار باشیم. تو نعمتی نداری که بیاییم و به خاطر آن به تو تبریک بگوییم و آنچه که اکنون داری آن را بلا و عذاب نمی‏دانی تا بیاییم و تسلیت‏ بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنی.
امام نیز نوشت: کسی که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمی‏شود و کسی که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیای خود تو را نصیحت ‏نمی‏کند. (10)
علم امام صادق (علیه السلام) و اقدامات وی
آنچه به دوره امامت ‏حضرت امام صادق علیه السلام ویژگی خاصی بخشیده، استفاده از علم بی‏کران امامت، تربیت دانش‎ طلبان و بنیان‎گذاری ‏فکری و علمی مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه‏است:
الف- دانش امام.
ب- ویژگی‏ های عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمی و پایه‎ریزی ‏نهضت علمی شد.
ج- اولویت‏ها در نهضت علمی.
د- شیوه‏ها و اهداف و نتایج این نهضت علمی.
 الف- دانش امام
شیخ مفید می‏نویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده‏اند که به ‏تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است و از احدی از علمای اهل‏بیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل‏ نشده است ‏به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث، راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گرد آورده و عددشان‏ به چهار هزار تن رسیده و آن قدر نشانه‏های آشکار بر امامت آن ‏حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه لال کرده است. (11)
سید مؤمن شافعی نیز می‏نویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجا که شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنیفه می‏گفت: من هرگز فقیه‏تر از جعفر بن محمد ندیده‏ام و او حتما داناترین امت اسلامی است. (13)
حسن بن زیاد می‏گوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسی در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفر بن محمد. روزی منصور دوانیقی به من ‏گفت: مردم توجه زیادی به جعفر بن محمد پیدا کرده‏اند و سیل جمعیت ‏به سوی او سرازیر شده است. پرسش‎هایی دشوار آماده کن و پاسخ‏هایش ‏را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوار آماده کردم. هنگامی که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست‏ منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست‏ سوالاتم ‏را بپرسم. من یک یک سؤال می‏کردم و حضرت در جواب می‏فرمود: در مورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل ‏مدینه چنان است و فتوای خود را نیز می‏گفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)
 ب- ویژگی‏های عصر آن حضرت
عصر امام صادق علیه السلام همزمان با دو حکومت ‏مروانی و عباسی بود که‏ انواع تضییق‏ها و فشارها بر آن حضرت وارد می‏شد، بارها او را بدون آن که جرمی مرتکب شود، به تبعید می‏بردند. از جمله یکبار به ‏همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسی به عراق رفت. یکبار در زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه و بغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل که حکومتگران به دلیل نزاع‏های خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضای آرام به تاسیس‏ نهضت علمی پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنی نیست، بلکه امام با وجود آزارهای موسمی اموی و عباسی از هر نوع فرصتی استفاده می‏کرد تا نهضت علمی خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت، بسته بودن راه‏های دیگر بود. چنانچه امام از ناچاری عمدا رو به‏ تقیه می‏آورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچک‎ترین بهانه‏ای حضرت ‏را از سر راه خود بردارند. لذا منصور می‏گفت: «هذا الشجی معترض‏ فی الحلق‏»؛ جعفر بن محمد مثل استخوانی در گلو است که نه می‏توان ‏فرو برد و نه می‏توان بیرون افکند. بر همین اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت‏ شهید کنند. حکایت زیر دلیل این مدعی است:
جعفر بن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل‏بیت علیهم السلام ‏به صفوان بن یحیی گفت: آیا می‏دانی با این که در میان خاندان ما هیچ نام و اثری از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟ ... منصور دوانیقی روزی به پدرم محمد بن اشعث گفت: ای محمد! یک نفر مرد دانشمند و با هوش برای من پیدا کن که ماموریت ‏خطیری به او بتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایی مرا) معرفی کرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن ‏حسن و جماعتی از خاندان او از جمله جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) برو و به هر یک مقداری پول بده و بگو: من مردی غریب از اهل ‏خراسان هستم که گروهی از شیعیان شما در خراسان این پول ‏را داده‏اند که به شما بدهم مشروط بر این که چنین و چنان (قیام ‏علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانی می‏کنیم. وقتی پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض ‏رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد از مدتی نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول‏ها را به مدینه بردم و به هر یک از خاندان مبلغی دادم و قبض رسید از دستخط خودشان گرفتم غیر از جعفر بن محمد (امام صادق عله السلام) که من ‏سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت ‏سرش نشستم او تند نمازش را به پایان برد و بی ‏آن که من سخنی بگویم به من گفت: ای مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آنها سابقه ‏نزدیکی با دولت ‏بنی مروان دارند و همه (بر اثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد و آنچه بین من و تو بود، باز گفت. مثل این که او سومین‏ نفر ما بود.
منصور گفت: «یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهل‏بیت نبوة ‏الا وفیه محدث و ان ‏جعفر بن محمد محدثنا»؛ ای پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتی نیست مگر این که در میان آنها محدثی (فرشته‏ای از طرف خدا که با او تماس دارد و اخبار را به او خبر می‏دهد.) هست و محدث خاندان ما جعفر بن ‏محمد علیه السلام است.
فرزند محمد بن اشعث می‏گوید: پدرم گفت: همین(اقرار دشمن) باعث ‏شد که ما به تشیع روی آوریم. (15)
آری این همه نشان از اختناق و فشاری دارد که مانع از هر نوع ‏اقدام علیه حکومت وقت می‏شد، لذا امام به سوی تنها راه ممکن که ‏همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام بود، روی آورد و از در دانش و علم وارد شد.
 ج- اولویت‏ها در نهضت علمی
حال باید توضیح داد که در این مسیر حضرت، چه چیزی محتوای این ‏نهضت علمی را تعیین می‏کرد؟
حقیقت این است که جریان نفاق، خطرناک‏ترین انحرافی است که از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شروع شده و در آیات مختلفی بدان اشاره شده‏ است، مانند آیات ‏7 و 8 سوره منافقین. این حرکت هر چند در زمان ‏پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعی بروز یابد، اما از اولین لحظات ‏رحلت، تمام هجمه‏های منافقان به یکباره بر سر اهل‏بیت علیهم‏السلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایی می‏نویسد:
هنگامی که خلافت از اهل‏بیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روی این‏ جریان از آنها روی‎گردان شدند و اهل‏بیت علیهم السلام در ردیف ‏اشخاص عادی بلکه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه‏ شناخته شدند و در نتیجه مسلمان‏ها از اهل‏بیت علیهم السلام دور افتادند و از تربیت علمی و عملی آنان محروم شدند. البته امویان ‏به این هم بسنده نکردند و با نصب علمای سفارشی خود، کوشیدند از مطرح شدن ائمه‏ اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیری کنند. چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسی که علم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسی جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوی دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهل‏بیت علیهم‏السلام محروم ماندند با داستان‎های یهود و نصاری آمیخته شد و نوعی فرهنگ التقاطی در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که‏ قیام‎های شیعی اوج گرفت و گاه فضاهای سیاسی به دلایلی باز شد، دو نظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگی در اذهان مطرح شد. چون ‏قیام‏های مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموی و عباسی عموما با شکست رو به رو می‏شد، نهضت امام صادق علیه السلام به سوی حرکتی علمی‏ می‏توانست ‏سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به‏ رکود و سکوت مرگبار فرهنگی، اختلاط و التقاط مذهبی و دینی و فرهنگی نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج و شکوفایی فرهنگ دینی و مذهبی و پاسخگویی به شبهات و رفع التقاط شکل گرفت.
 د- شیوه‏ها و اهداف نهضت علمی و فرهنگی
 1- تربیت راویان
از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانی توسط حکام اموی، احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر اکرم، امیرمومنان علیه السلام، امام صادق علیه السلام را وامی‏داشت ‏به تربیت راویان در ابعاد مختلف آن روی آورد. لذا اینک از آن امام در هر زمینه‏ای روایت ‏وجود دارد.
آری، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث در علومی چون تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمی و ... سدی در برابر انحرافات ‏ایجاد کردند. امام صادق علیه السلام می‏فرمود: ابان بن تغلب سی هزار حدیث ‏از من روایت کرده است. پس آنها را از من روایت کنید. (16)
محمد بن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن‏ بن علی‏ وشا می‏گفت: من در مسجد کوفه نهصد شیخ را دیدم که همه‏ می‏گفتند: جعفر بن محمد برایم چنین گفت. (18)
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع‏ بی‏پایان امامت را در طی دوره‏های مختلف توانست جبران کند و از این حیث امام به موفقیت لازم دست ‏یافت.
آری، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل تسنن نیز روایات فراوانی در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسی در کتاب رجال و محقق حلی در المعتبر و دیگران آماری داده‏اند که ‏مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر می‏رسند و اکثر اصول ‏اربعماءئه از امام صادق علیه السلام است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسی‏ کتب اربعه شیعه (کافی، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشکیل دادند.
2- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان
علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبری موثق تلقی‏ می‏شدند، حضرت به ایجاد شبکه‏ای از شاگردان ویژه همت گمارد تا به ‏دومین هدف خود یعنی زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات‏ را از چهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن ‏الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعین و ... از این دست ‏شاگردان‏ مبلغ هستند. برای نمونه، مناظره‏ای از صدها مناظره را با هم‏ می‏خوانیم:
هشام بن سالم می‏گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودیم که مردی از شامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه می‏خواهی؟
گفت: به من گفته‏اند شما داناترین مردم هستید، می‏خواهم چند سؤال ‏بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: ای حمران! تو جواب بده. او گفت: من می‏خواهم با خودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدی، بر من ‏غلبه کرده‏ای! مرد شامی آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنید که خود خسته شد و در جواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایی ‏است. هر چه پرسیدم، جواب داد. آنگاه به توصیه امام حمران سوالی ‏پرسید و مرد شامی در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرت ‏گفت: در نحو و ادبیات می‏خواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان ‏خواست ‏با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضای مباحثه در فقه کرد که امام زرارة ‏بن ‏اعین را به وی معرفی کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزة بن محمد، در توحید، هشام بن سالم ‏و در امامت، هشام بن حکم را معرفی کردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید که دندان‎هایش معلوم شد. مرد شامی گفت: گویا خواستی به من بفهمانی در میان شیعیانت چنین مردمی هستند. امام ‏پاسخ داد. بلی! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ویژه
امام علاوه بر آن دو حرکت اصولی، برای رفع انحرافات ویژه نیز می‏کوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان ‏را گرفته بود، یعنی مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادی از شیعیان نیز زندگی می‏کردند و با سنی‏ها از حیث فرهنگی و اجتماعی تا حدودی در آمیخته بودند، لذا احتمال تاثیرپذیری از قیاس وجود داشت. یعنی یک آفت درونی که ‏می‏توانست ‏شیعیان را تهدیدکند، لذا امام در محو مبانی مذهب قیاس‏ و استحسان تلاش کرد.
مبارزه با برداشت‏های جاهلانه و قرائت‎های سلیقه‏ای از دین نیز در مکتب امام جایگاه ویژه‏ای داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلی و مسیر اصلی، به صورت موردی با این انحرافات مبارزه می‏کرد. از جمله آنها حکایت معروفی است که با هم می‏خوانیم:
حضرت مردی را دید که قیافه‏ای جذاب داشت و نزد مردم به تقوا مشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوایی دزدید و به سرعت زیرجامه‏اش مخفی کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشی سرقت کرد و به راه افتاد. وقتی به مریضی مستمند رسید، آنها را به او داد. امام صادق علیه السلام شگفت‎زده نزد او رفت و گفت: چه می‏کنی؟ او پاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردم‏ و خدا می‏فرماید: (من جاء بالسیئة فلا یجزی الا مثلها)؛ هر کس کار بدی بکند کیفر نمی‏بیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر چون خدا می‏فرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرا مثالها)؛ هر کس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثواب ‏هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیر دادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم، 36حسنه برایم می‏ماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک و احاطه کامل به مبانی فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که (انما یتقبل الله من المتقین)؛ خداوند کار نیک را از متقین قبول ‏دارد. یعنی اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابی بر آن نمی‏تواند مترتب باشد.
آری، دوری از منبع وحی و اخبار اهل‏بیت رسالت، سبب شد مردانی ‏پای به عرصه گذارند و ادعای فضل کنند که هرگز مبانی فکری قرآن ‏و دین را به خوبی نفهمیده‏اند و از این روی همواره، خود و پیروانشان را به راه خطا رهنمون می‏شوند. (20)

منابع:
1- بحارالانوار، ج‏47، ص‏56.
2- همان، ص‏59/ «سبحان الله تحلفون علی قوم الا تبیعونهم الا بربح الدینار دینارا ... ثم قال: یا مصادف! مجالده ‏السیوف اهون‏ من طلب الحلال.»
3- وسایل الشیعه، ج‏16، ص 488.
4- بحارالانوار، ج‏47، ص 54.
5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660.
6- همان، ص‏59.
7- تهذیب الکمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق الله ‏الذباب، فقال: لیذل به الجبابره)
8- وسایل الشیعه، ج ‏16، ص‏423.
9- فروع کافی، ج‏ 6، ص 268.
10- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 438.
11- ارشاد مفید، ص 254.
12- منتهی الآمال، ج 2، ص‏139.
13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224/ جامع المسانید، ص 222.
14- منتهی الآمال، ج 2، ص 140.
15- اصول کافی، ج 1، ص 475.
16- رجال نجاشی، ج 1، ص 78 و79/ معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.
17- رجال کشی، ج 1، ص‏386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج‏47، ص 408.
20- وسایل الشیعه، ج 2، ص‏57.