زندگینامه ی امام محمد بن علی (ع)(محمدباقر علیه السلام) - دانشکده مدیریت و حسابداری رزن
زندگینامه ی امام محمد بن علی (ع)(محمدباقر علیه السلام)
هفتم ذیحجةالحرام 1425 ، مصادف با سالروز شهادت امام محمد باقر (ع) است ، امامی که با تعلیم معارف حقه اسلامی به مردم ، به جنگ با دشمنان پرداخت .
نام مبارک امام پنجم محمد و لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ، دلیل اعطای این لقب به امام پنجم این است که ایشان دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب دیگری مانند شاکر ، صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کردهاند که هریک بیانگر صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
کنیه امام " ابوجعفر " و مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی(ع) است . بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن (ع) و از سوی پدر به امام حسین ( ع) میرسد . پدرش حضرت سیدالساجدین ، امام زین العابدین ، علی بن الحسین (ع) است .
تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجری در مدینه اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء ، کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک میشد .
دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجری که سال درگذشت امام زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . یعنی 19 سال و چند ماه ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمد باقر (ع) و فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) مسائلی مانند انقراض امویان ، بر سر کار آمدن عباسیان ، وقوع مشاجرات سیاسی ، ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و دیگران مطرح است ، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در این دوره پیش میآید و عده ای از مشایخ صوفیه ، زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت ظهور کرده ، فعال می شوند .
قاضی ها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید میآیند و فقه و قضاء ، عقاید ، کلام و اخلاق را ( بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت) شرح و تفسیر می کنند . در زمانی که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا ، افکار بسیاری از حق طلبان به حقانیت آل علی ( ع ) متوجه شده ، پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دین به دنیا فروشان، برگرفته بود ، این عده تلاش می کردند افکار و عقاید را به انحراف کشانده و احادیث نبوی را در بوته فراموشی قرار میدادند . برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می کردند.
این موارد عواملی بسیار خطرناک بود که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها می ایستادند . به همین دلیل امام محمد باقر ( ع ) و پس از وی امام جعفر صادق (ع) از موقعیت مساعد روزگار سیاسی ، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقه
بهره گرفته ، دانشگاه تشیع و علوم اسلامی را پایه ریزی کردند . زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان، وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر(ص) ، ناموس و قانون عدالت بودند و می بایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداکار پرداخته ، فقه آل محمد ( ص ) را جمع ، تدوین و تدریس می کردند .
به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) ، مرکز علماء ، دانشمندان ، راویان حدیث ، خطیبان و شاعران بنام بود . در مکتب تربیتی امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته میشد . ابوجعفر امام محمد باقر (ع) متولی صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) ، پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنی هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم کرده و اداره آنها را از جهت مالی به عهده داشت . امام باقر (ع) دارای خصائل ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود . سیرت و صورتش ستوده بود . پیوسته لباس تمیز و نو میپوشید و در کمال وقار و شکوه حرکت می کرد . از آن حضرت میپرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش میپوشید ، تو چرا لباس فاخر بر تن میکنی ؟ پاسخ میداد: مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز ، که محرومان و فقرا و تهیدستان زیاد بودند ، چنان بود . من اگر آن لباس را بپوشم در این انقلاب افکار نمیتوانم تعظیم شعائر دین کنم .
امام پنجم ( ع ) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود . با همه اصحاب مصافحه میکرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق میفرمود . در ضمن سخنانش میفرمود : مصافحه کردن کدورتهای درونی را از بین میبرد و گناهان دو طرف ( همچون برگ درختان در فصل خزان) می ریزد. امام باقر ( ع ) در صدقات ، بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان ، تشییع پیکر مؤمنین ، عیادت از بیماران ، رعایت ادب ، آداب و سنن دینی ، بسیار دقیق بود .
میخواست سنتهای جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به مردم تعلیم نماید. در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت و با کارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را برای کشت آماده میساخت . آنچه از محصول کشاورزی ( که با عرق جبین و کد یمین) به دست میآورد در راه خدا انفاق میفرمود. بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) میرفت ، پس از گزاردن فریضه ، مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت او بهرهمند میشدند.
مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی ( با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته) کوشش بسیار کردند . ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بیسابقه آل ابوسفیان ، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت ( ع ) توجه کردند ، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسئله امامت و رهبری ، که تنها شایسته امام معصوم است ، سعی بلیغ کردند و معارف حقه اسلامی را ( در جهات مختلف ) به مردم تعلیم دادند " تا کار نشر فقه و احکام اسلام" به جایی رسید که فرزند گرامی آن امام ، حضرت امام جعفر صادق(ع) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایه گذاری کرد و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد . امام سجاد (ع) با زبان دعا و مناجات ، یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر ( ع ) با تشکیل حلقههای درس ، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینی را برای مردم روشن فرمود.
رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی وظایفی را که فرزندان و اهل بیت گرامیاش در آینده انجام خواهند داد و نقشی را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احادیثی که از آن حضرت روایت شده ، تعیین فرموده است . چنان که در حدیثی آمده است : روزی جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفیاب شد . صدای کودکی را شنید ، پرسید کیستی ؟ گفت من محمد بن علی بن الحسینم ، جابر گفت : نزدیک بیا ، سپس دست او را گرفت و بوسید و عرض کرد : روزی خدمت جدت رسول خدا( ص ) بودم . فرمود : شاید زنده بمانی و محمد بن علی بن الحسین که یکی از اولاد من است را ملاقات کنی . سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد . علم و دین را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینی و تعلیم حقایق قرآنی و احادیث نبوی ( ص ) پرداخت.
این جابر بن عبدالله انصاری همان کسی است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین ( ع ) به همراهی عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسران بود ، در اربعین حسینی به کربلا آمد و غسل کرد ، و در حالی که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد .
امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهی بود . نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و کلمات قصار و اندرزهایی همراه است ، که به ویژه در 19 سال امامت برای ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است . بنا به روایاتی که نقل شده است ، در هیچ مکتب و محضری دانشمندان خاضع تر و خاشع تر از محضر محمد بن علی ( ع ) نبودهاند.
در زمان امیرالمؤمنین علی ( ع ) ، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات مادی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشیده بودند ، و در کنار دریای بیکران وجود علی ( ع ) تشنه لب بودند و جز عده ای معدود، قدر چونان گوهری را نمیدانستند . بیجهت نبود که مولای متقیان بارها میفرمود : پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید . و بارها می فرمود : من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم . ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود علی را بداند ؟ اما به تدریج ، به ویژه در زمان امام محمد باقر (ع) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درک میکردند و مانند تشنه لبی که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد ، زلال گوارای دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام ( ع ) شدند ، به قول یکی از مورخان : " مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشی متوجه فتح دروازههای علم و فرهنگ شدند " .
امام باقر ( ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه) در آن زمان ( به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان) فراهم نبود ، از این رو ، نشر معارف اسلام و فعالیت علمی مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را ، از این طریق مناسب تر میدید و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود ، به فعالیتهای ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت .
اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او( در ابعاد و مرزهای مختلف) بر ضرر حکومت بود ، مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت . در عین حال امام هیچ گاه از اهمیت تکلیفی شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود ، و از راه دیگری نیز آن را دامن میزد و آن راه ، تجلیل و تأیید برادر شورشیاش زید بن علی بن الحسین بود.
روایاتی در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود در روزگارش مرزبان بزرگ فکری و فرهنگی بوده و نقش مهمی در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامی و جهان بینی خاص قرآن ، و تنظیم مبانی فقهی و تربیت شاگردانی " مانند امام شافعی " و تدوین مکتب داشته ، موضع انقلابی برادرش " زید " را نیز تأیید میکرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر(ع ) میفرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن.
میدانیم که زید برادر امام محمد باقر (ع ) که تحت تأثیر تعلیمات ائمه(ع)برای اقامه عدل و دین قیام کرد . سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموی ، در سال ( 120 یا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه جبار ، ناجوانمردانه او را به قتل رساند . بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزاندند . چنانکه تاریخ مینویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجه ای نینجامید و قیامهای دیگری نیز که در این دوره به وجود آمد ، از جهت ظاهری به نتایجی نرسید ، ولی این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیداری و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را در جوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است .
امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند ، که زمینه را مساعد نمیدیدند ، ولی در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار ، که نوعی دیگر از مبارزه است دست زدند . چه در این دوره ، حکومت اموی رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود ، از این رو بهترین فرصت برای نشر افکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت ، پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسی به شکل پایهریزی و تدوین اصول مکتب ( که امری بسیار ضروری بود ) پیش آمد.
اما چنان که اشاره شد ، دستگاه خلافت آنجا که پای مصالح حکومتی پیش میآمد و احساس میکردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمیگیرد و خط صحیح را در شناخت " امام معصوم ( ع ) " و امامت که دنباله خط " رسالت " و بالاخره "حکومت الله " است تعلیم میدهد ، تکان میخوردند و دست به ایذاء و آزار و شکنجه امام ( ع ) میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... .
برای شناخت این امر ، به واقعه ای اشاره می شود : "در یکی از سالها که هشام بن عبدالملک ، خلیفه اموی ، به حج میآید ، جعفر بن محمد ، امام صادق ، در خدمت پدر خود ، امام محمد باقر ، نیز به حج میرفتند . روزی در مکه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومی سخنرانی میکند و در آن سخنرانی تأکید بر سر مسئله پیشوایی و امامت و این که پیشوایان بر حق و خلیفههای خدا در زمین ایشانند نه دیگران ، و این که سعادت اجتماعی و رستگاری در پیروی از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران . این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته میشود ، آن هم در مکه در موسم حج ، طنینی بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد. هشام در مکه جرأت نمیکند و به مصلحت خود نمیبیند که متعرض آنان شود . اما چون به دمشق میرسد ، مأمور به مدینه میفرستد و از فرماندار مدینه میخواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه کرد ، و چنین میشود .
حضرت صادق (ع ) میفرماید : چون وارد دمشق شدیم ، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید . هنگامی که به مجلس او درآمدیم ، هشام بر تخت پادشاهی خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود ، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته بود . نیز دستور داده بود تا آماج خانهای ( جاهایی که در نشانه برای تیراندازی میگذارند ) در برابر او نصب کرده بودند ، و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازی بودند . هنگامی که وارد حیاط قصر او شدیم ، پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم ، چون نزدیک رسیدیم ، به پدرم گفته : " شما هم همراه اینان تیر بیندازید " پدرم گفت : " من پیر شدهام. اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف داری بهتر است " . هشام قسم یاد کرد : " به حق خداوندی که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامی داشت ، تو را معاف نمیدارم " . آنگاه به یکی از بزرگان بنی امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او ( یعنی امام باقر - ع ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند. پدرم کمان و تیری از من گرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد . سپس تیر دیگری گرفت و بر فاق تیر اول زد ... تا آن که نه تیر پیاپی افکند . هشام از دیدن این چگونگی خشمگین گشت و گفت : نیک تیر انداختی ای ابوجعفر ، تو ماهرترین عرب و عجمی در تیراندازی . چرا میگفتی من بر این کار قادر نیستم ؟ ... بگو : این تیراندازی را چه کسی به تو یاد داده است " . پدرم فرمود : " میدانی که در میان اهل مدینه ، این فن شایع است . من در جوانی چندی تمرین این کار کردهام. سپس امام صادق ( ع ) اشاره میفرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد .
در همان محفل هشام بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی با امام باقر( ع) سخن میگوید . امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی اداره اجتماع اسلامی و این که رهبر یک اجتماع اسلامی باید چگونه باشد ، سخن میگوید . اینها همه هشام را ، که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام ، بیش از پیش ناراحت میکند . بعضی نوشتهاند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند . و چون به او خبر میدهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام ( ع ) شدهاند ، امام را رها میکند و به شتاب روانه مدینه مینماید . پیکی سریع ، پیش از حرکت امام از دمشق ، میفرستد تا در آبادیها و شهرهای سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ، مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند . با این وصف، امام ( ع ) در این سفر ، از تماس با مردم ( حتی مسیحیان) و روشن کردن آنان غفلت نمیورزد.
جالب توجه و قابل دقت و یادگیری است که امام محمد باقر ( ع ) وصیت میکند به فرزندش امام جعفر صادق(ع) که مقداری از مال او را وقف کند ، تا پس از مرگش ، تا ده سال در ایام حج و در منی محل اجتماع حاجیها برای سنگ انداختن به شیطان( رمی جمرات ) و قربانی کردن برای او محفل عزا اقامه کنند.
توجه به موضوع و تعیین مکان ، اهمیت بسیار دارد . به گفته صاحب الغدیرزنده یاد علامه امینی این وصیت برای آن است که اجتماع بزرگ اسلامی ، در آن مکان مقدس با پیشوای حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد ، و از دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد ، این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهی .
حضرت امام محمد باقر(ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین ( ع ) زندگی کرد و در تمام این مدت به انجام وظایف خطیر امامت ، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامی ، تعلیم شاگردان ، رهبری اصحاب و مردم ، اجرا کردن سنتهای جد بزرگوارش در میان خلق ، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعی و امام معصوم ، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص) در زمین است ، پرداخت و لحظه ای از این وظیفه غفلت نفرمود .
سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجری در سن 57 سالگی در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع ( کنار پدر بزرگوارش ) به خاک سپردند .