میلاد موعود

میلاد موعود


تاریخ انتشار : Publish : نسخه قابل چاپ Print

یا مهدی(عج)، ای نقطه شروع شفق، ای مجری حق، میلاد تو قصیده بی انتهایی است که تنها خدا بیت آخرش را می داند؛ بیا و حُسن ختام زمان باش!

میلاد موعود

دوازدهمین پیشوای شیعیان، بنابر مشهورترین اقوال، در شب جمعه نیمه شعبان سال 255 ق . در شهر سامرا دیده به جهان گشود . (1) بنا به گفته شیخ مفید (م 413 ق). پدرش امام حسن عسکری علیه السلام جز او فرزندی نه پنهان و نه آشکار به جا نگذاشت و او را نیز در پنهان و خفا نگهداری فرمود . (2)

مادر بزرگوار آن حضرت بانویی شایسته به نام «نرجس » (3) بود که به نام های دیگری چون «سوسن » (4) ، «صیقل » (5) یا «صقیل » و «ملیکه » (6) نیز نامیده شده است . (7) او دختر «یوشعا» پسر قیصر روم و از نوادگان «شمعون » یکی از حواریان مسیح علیه السلام بود که به طریقی معجزه آسا از سوی خداوند برای همسری امام یازدهم برگزیده شد . (8)

خلاصه ماجرا از این قرار است:

هنگامی که «نرجس » در روم بود خواب های شگفت انگیزی دید، یک بار در خواب پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله و عیسای مسیح علیه السلام را دید که او را به عقد ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام درآوردند، و در خواب دیگری، شگفتی های دیگری دید و به دعوت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام مسلمان شد، اما اسلام خود را از خانواده و اطرافیان خویش پنهان می داشت . تا آنگاه که میان مسلمانان و رومیان جنگ درگرفت و قیصر خود به همراه لشکر روانه جبهه های جنگ شد . «نرجس » در خواب فرمان یافت که به طور ناشناس همراه کنیزان و خدمتکاران به دنبال سپاهی که به مرز می روند برود، و او چنین کرد و در مرز برخی از جلوداران سپاه مسلمانان آنان را اسیر ساختند و بی آنکه بدانند او از خانواده قیصر است همراه سایر اسیران به بغداد بردند .

این واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم حضرت هادی علیه السلام روی داد (9) ، و کارگزار امام هادی علیه السلام نامه ای را که امام به زبان رومی نوشته بود به فرمان آن گرامی در بغداد به نرجس رساند و او را از برده فروش خریداری کرد و به سامرا نزد امام هادی علیه السلام برد، امام آنچه را نرجس در خواب های خود دیده بود به او یادآوری کرد، و بشارت داد که او همسر امام یازدهم و مادر فرزندی است که بر سراسر جهان مستولی می شود و زمین را از عدل و داد پر می سازد . آنگاه امام هادی علیه السلام نرجس را به خواهر خود «حکیمه » که از بانوان بزرگوار خاندان امامت بود سپرد تا آداب اسلامی و احکام را به او بیاموزد و مدتی بعد نرجس به همسری امام حسن عسکری علیه السلام درآمد . (10)

نام، کنیه و القاب

نام و کنیه امام عصر علیه السلام همان نام و کنیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است . در برخی از روایات آمده است:

تا زمانی که خداوند زمین را به ظهور او و استقرار دولتش زینت نبخشیده است، برکسی روا نیست که نام و کنیه آن حضرت را بر زبان جاری سازد . (11)

بر همین اساس عده ای از فقها قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام واقعی اش شده و عده ای دیگر نیز این امر را مکروه دانسته اند . اما بیشتر فقها نهی از نام بردن حضرت را اختصاص به زمان غیبت صغری و شرایطی که بیم خطر جانی برای آن حضرت وجود داشت، دانسته اند . (12)

به دلیل وجود روایات یادشده، شیعیان آن حضرت را با القاب مختلفی چون: حجت، قائم، مهدی، خلف صالح، صاحب، صاحب الزمان، صاحب الدار می نامیدند و در دوران غیبت کوتاه آن امام، ارادتمندان و دوستداران حضرتش باتعابیری چون «ناحیه مقدسه » از ایشان یاد می کردند . (13)

چگونگی میلاد

دشمنان اهل بیت، علیهم السلام، و حاکمان ستم پیشه اموی و عباسی، بر اساس روایت هایی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آنها رسیده بود، از دیرباز می دانستند که شخصی به نام «مهدی » از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و دودمان امامان معصوم برمی خیزد و کاخ های ظلم وستم را نابود می سازد، از همین رو پیوسته در کمین بودند که چه موقع آخرین مولود از نسل امامان شیعه به دنیا خواهد آمد تا او را از بین ببرند .

از زمان امام محمد تقی علیه السلام رفته رفته فشارها و سختگیری ها بر خاندان پیامبر فزونی گرفت تا در زمان امام حسن عسکری علیه السلام به اوج خود رسید و آن حضرت در تمام دوران حیات خویش در شهر «سامرا» زیر نظر بودند، و کوچکترین رفت و آمد به خانه آن امام از نظر دستگاه خلافت مخفی نبود .

در چنین شرایطی طبیعی است که میلاد آخرین حجت حق نمی تواند آشکار باشد و به همین خاطر تا ساعاتی قبل از میلاد آن حضرت نزدیکترین خویشان امام حسن عسکری علیه السلام نیز از اینکه قرار است مولودی در خانه امام به دنیا بیاید خبر نداشتند و هیچ اثری از بارداری در مادر آن بزرگوار مشاهده نمی شد .

روایتی که در این زمینه از «حکیمه » دختر بزرگوار امام جواد علیه السلام و عمه امام حسن عسکری علیه السلام نقل شده، شنیدنی است . شیخ صدوق (م 381 ق). در کتاب کمال الدین روایت کرده است که:

ابو محمد حسن بن علی علیه السلام به دنبال من فرستاد و فرمود: ای عمه! امشب روزه ات را با ما افطار کن زیرا امشب شب نیمه شعبان است و خداوند در این شب آن حجتی را که حجت او در زمین است آشکار می سازد . پرسیدم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس، عرض کردم: خدا مرا فدای شما گرداند، به خدا قسم در او هیچ اثری از حاملگی نیست! فرمود: موضوع این چنین است که می گویم، حکیمه خاتون ادامه می دهد: من [به خانه امام عسکری] درآمدم، پس از آنکه سلام کردم و نشستم نرجس پیش من آمد و در حالی که کفش های مرا از پایم بیرون می آورد گفت: ای بانوی من چگونه شب کردی؟ گفتم: بلکه تو بانوی من و بانوی خاندان منی . سخن مرا انکار کرد و گفت: چه شده است عمه؟ به او گفتم: دختر جان خداوند تبارک و تعالی در همین شب به تو فرزند پسری عطا می کند که سرور دنیا و آخرت خواهد بود . نرجس از حیا در جای خود نشست . وقتی از نماز عشاء فارغ شدم و افطار کردم، به بستر رفتم و خوابیدم، در نیمه های شب برای نماز برخاستم، نمازم را تمام کردم، در حالی که هنوز نرجس خوابیده بود و اثری از زایمان در او نبود . تعقیب نماز را به جای آوردم و خوابیدم، اما لحظاتی بعد وحشت زده از خواب بیدار شدم . که در این موقع نرجس هم برخاست و به نماز ایستاد .

حکیمه می گوید: در همین حال شک و تردید به سراغ من آمد، اما ناگهان ابومحمد [امام حسن عسکری] علیه السلام از همان جا که نشسته بود ندا برآورد: ای عمه! شتاب مکن که آن امر نزدیک شده است . حکیمه ادامه می دهد: در حال خواندن سوره های «سجده » و «یس » بودم که نرجس با اضطراب از خواب بیدار شد، من با شتاب پیش او رفتم و گفتم: نام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس کردی؟ گفت: بله، عمه جان . به او گفتم: بر خودت مسلط باش و آرامشت را حفظ کن، که این همان است که به تو گفتم . حکیمه ادامه می دهد: دقایقی کوتاه خواب به سراغ من آمد و در همین موقع بود که حالت زایمان به نرجس دست داد و من به سبب حرکت نوزاد بیدار شدم، جامه را از روی او کنار زدم و دیدم که او اعضای سجده را به زمین گذاشته و در حال سجده است، او را در آغوش گرفتم و

همانا خدای متعال از آن هنگام که آدم را آفرید زمین را از حجت خدا خالی نگذاشته و نیز تا قیامت خالی نخواهد گذاشت، و به جهت حجت خدا از اهل زمین رفع بلا می شود، باران می بارد و برکات زمین خارج می گردد .

با تعجب دیدم که او کاملا پاکیزه است و از آثار ولادت چیزی بر او نمانده است . در این هنگام ابومحمد [امام حسن عسکری] علیه السلام ندا برآورد که: ای عمه! پسرم را نزد من بیاور . نوزاد را به سوی او بردم، آن حضرت دستانش را زیر ران ها و کمر او قرار داد و پاهای او را برسینه خود گذاشت، آنگاه زبانش را در دهان او کرد و دستانش را بر چشم ها و گوش ها و مفاصل او کشید و بعد از آن گفت: پسرم! سخن بگو و آن نوزاد زبان گشود و گفت: شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و هیچ شریکی برای او وجود ندارد و شهادت می دهم که محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست . آنگاه بر امیرمؤمنان علیه السلام و سایر امامان درود فرستاد تا به نام پدرش رسید ... (14)

بعد از تولد آن حضرت، امام حسن عسکری علیه السلام تعداد بسیار محدودی از یاران نزدیک خود را در جریان میلاد مهدی موعود قرار دادند و تعدادی دیگر از یاران آن حضرت نیز موفق به دیدار آن مولود خجسته شدند .

امام حسن عسکری علیه السلام در نامه ای که به «احمدبن حسن بن اسحاق قمی » نگاشتند چنین مرقوم فرمودند:

برای ما فرزندی متولد شد، لازم است خبر تولد او را پنهان بداری و به هیچ کس از مردم بازگو نکنی، ما کسی را بر این تولد آگاه نمی کنیم جز خویشاوند نزدیک را به جهت خویشاوندی و دوست را به جهت ولایتش، دوست داشتیم خبر این تولد را به تو اعلام کنیم تا خداوند به جهت آن تو را مسرور سازد، همچنان که، مرا مسرور ساخت . والسلام

احمدبن اسحاق همچنین نقل می کند که: «خدمت امام عسکری علیه السلام شرفیاب شدم و می خواستم در مورد جانشین پس از او پرسش کنم و آن گرامی بدون آنکه سؤال کنم فرمود: ای احمد، همانا خدای متعال از آن هنگام که آدم را آفرید زمین را از جت خدا خالی نگذاشته و نیز تا قیامت خالی نخواهد گذاشت، و به جهت حجت خدا از اهل زمین رفع بلا می شود، باران می بارد و برکات زمین خارج می گردد .

عرض کردم: ای پسر رسول خدا، امام و جانشین پس از شما کیست؟

آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و بازگشت، در حالی که پسری سه ساله، که رویی همانند ماه تمام داشت، بر دوش خویش حمل می کرد، فرمود: ای احمدبن اسحاق! اگر نزد خدای متعال و حجت های او گرامی نبودی، این پسرم را به تو نشان نمی دادم، همانا او همنام رسول خدا و هم کنیه اوست، او کسی است که زمین را از عدل و داد پر می سازد همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد . ای احمدبن اسحاق مثل او در این امت مثل «خضر» علیه السلام و «ذوالقرنین » است، سوگند به خدا غایب می شود به طوری که در زمان غیبت او از هلاکت نجات نمی یابد مگر کسی که خداوند او را بر اعتراف به امامت وی ثابت قدم بدارد و موفق سازد که برای تعجیل فرج او دعا کند .

عرض کردم: سرور من، آیا نشانه ای دارد که دل من به آن اطمینان پیدا کند؟ در این هنگام آن پسر به عربی فصیح گفت: «منم بقیة الله در زمین، همانکه از دشمنان خدا انتقام می گیرد، ای احمدبن اسحاق پس از مشاهده عینی دنبال اثر نگرد ...» (15)

صفات و خصائل

مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال در توصیف جمال دلارای امام عصر علیه السلام چنین می گوید:

همانا روایت شده که آن حضرت شبیه ترین مردم است به حضرت رسول صلی الله علیه و آله در خلق و خلق . و شمایل او شمایل آن حضرت است . و آنچه جمع شده از روایات در شمایل آن حضرت، آن است که آن جناب ابیض [سفید] است که سرخی به او آمیخته و گندمگون است که عارض شود آن را زردی از بیداری شب و پیشانی نازنینش فراخ و سفید و تابان است و ابروانش به هم پیوسته و بینی مبارکش باریک و دراز که در وسطش فی الجمله انحدابی [برآمدگی] دارد و نیکورو است و نور رخسارش چنان درخشان است که مستولی شده بر سیاهی محاسن شریف و سر مبارکش، گوشت روی نازنینش کم است . بر روی راستش خالی است که پنداری ستاره ای است درخشان، «و علی راسه فرق بین وفرتین کانه الف بین واوین » میان دندان هایش گشاده است . چشمانش سیاه و سرمه گون و در سرش علامتی است، میان دو کتفش عریض است، و در شکم و ساق مانند جدش امیرالمومنین علیه السلام است .

و وارد شده: «المهدی طاووس اهل الجنة وجهه کالقمر الدری علیه جلابیب النور» ; یعنی حضرت مهدی علیه السلام طاووس اهل بهشت است . چهره اش مانند ماه درخشنده است . بر بدن مبارکش جامه هایی است از نور . « علیه جیوب النور تتوقد بشعاع ضیاءالقدس » ; بر آن جناب جامه های قدسیه و خلعت های نورانیه ربانیه است که متلالا است به شعاع انوار فیض و فضل حضرت احدیت . و در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغوانی است که شبنم بر آن نشسته و شدت سرخی اش را هوا شکسته و قدش چون شاخه بان درخت بیدمشک یا ساقه ریحان [است]، «لیس بالطویل الشامخ و لا بالقصیر اللازق » ; نه دراز بی اندازه و نه کوتاه بر زمین چسبیده . «بل مربوع القامة مدور الهامة » ; قامتش معتدل و سر مبارکش مدور [است] . «علی خده الایمن خال کانه فتاة مسک علی رضراضة عنبر» ; بر روی راستش خالی است که پنداری ریزه مشکی است که بر زمین عنبرین ریخته [است] . «له سمت مارات العیون اقصد منه » ; هیات نیک و خوشی دارد که هیچ چشمی هیاتی به آن اعتدال و تناسب ندیده [است] صلی الله علیه و علی آبائه الطاهرین . (16)

پی نوشت ها:

1 . ر . ک: الکلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 514; المفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 339; الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص 393; الصدوق، محمدبن علی بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 433 - 432 .

2 . المفید، محمدبن محمدبن نعمان، همان .

3 . «نرجس » نام گلی از دره تک لپه ای ها، و سردسته گیاهان تیره نرگسی است، که گل هایش منفرد و در انتهای ساقه قرار دارد . (فرهنگ معین، ج 4، ص 4702)

4 . «سوسن » نام گلی فصلی و درشت به رنگ های مختلف است . اصل این گل از اروپا و ژاپن و آمریکای شمالی و هیمالیاست . (همان، ص 1954)

5 . «صیقل » هر شئ نورانی، صیقلی و جلا داده شده را می گویند . بنا به گفته شیخ صدوق و شیخ طوسی، پس از آنکه حضرت نرجس خاتون به ولی عصر علیه السلام حامله شد او را صیقل نام نهادند . (ر . ک: الصدوق، محمدبن علی بن الحسین، همان، ص 432; الطوسی، محمدبن الحسن، کتاب الغیبة، ص 241).

6 . «ملیکه » به معنای ملکه و شهبانوست .

7 . ر . ک: الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، همان، ص 432 .

8 . ر . ک: همان، ص 423 - 417; الطوسی، محمدبن الحسن، کتاب الغیبة، ص 128 - 124; المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 51، ص 11 - 6 .

9 . در کتاب تاریخ العرب و الروم آمده است در سال 247 ق . جنگ هایی بین مسلمانان و رومیان درگرفت و غنایم بسیاری به چنگ مسلمانان افتاد . در سال 248 ق . نیز «بلکاجور» سردار مسلمانان با رومیان جنگید و طی آن بسیاری از اشراف روم اسیر شدند . (ر . ک: نازیلیف، تاریخ العرب و الروم، ترجمه محمد عبدالهادی شعیره، ص 225) . ابن اثیر نیز طی حوادث سال 249 ق . می نویسد: جنگی میان مسلمانان به سرکردگی «عمربن عبدالله اقطع » و «جعفربن علی صائقه » با قوای روم که شخص قیصر نیز در آن جنگ شرکت داشت روی داد . (به نقل از: هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، پیشوای دوازدهم حضرت امام حجة بن الحسن المهدی علیه السلام ص 27 - 26)

10 . هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، همان، ص 27 - 26 .

11 . الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، همان، ص 418 - 417 .

12 . ر . ک: امین، سیدمحسن، سیره معصومان، ترجمه علی حجتی کرمانی، ج 6، ص 263 - 261 .

13 . ر . ک: الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، همان .

14 . الصدوق، محمدبن علی بن الحسین، همان، ج 2، ص 424، ح 1; المجلسی، محمدباقر، همان، ج 51، ص 2 .

15 . الصدوق، همان، ج 2، ص 384 - 385 .

16 . قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج 2، ص 762 .