بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

26 ربیع الاول؛سالروز صلح امام حسن مجتبی (ع) ( سال 41 هجری قمری)

26 ربیع الاول؛سالروز صلح امام حسن مجتبی (ع) ( سال 41 هجری قمری)


تاریخ انتشار : Publish : نسخه قابل چاپ Print

امام حسن مجتبی (ع) در پاسخ شخصی که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، انگشت روی حقایق تلخی گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود: من به این علت حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانی برای جنگ با وی نداشتم. اگر یارانی داشتم شبانه روز با او می ‏جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می ‏شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ‏ام. آنها مردمان فاسدی هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان های خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می ‏کنند، ولی عملاً با دشمنان ما همراهند

26 ربیع الاول؛سالروز صلح امام حسن مجتبی (ع) ( سال 41 هجری قمری)

امام حسن مجتبی (ع) در 21 رمضان سال 40 قمری، پس از شهادت پدر ارجمندش حضرت علی (ع) بنا به در خواست یاران امیرمؤمنان(ع) و سایر مردم، خلافت اسلامی را پذیرفت و ادامه سیره و روش حکومتی امیرمؤمنان(ع) و سیاست عدالت گستری وی را سر لوحه کار خویش قرار داد.

"معاویة بن ابی سفیان" که در ایّام خلافت امیرمؤمنان(ع)، از حکومت مرکزی سرپیچی و اقدام به ایجاد حکومت مستقل و خودخوانده در شام نمود و به برخی از مناطق اطراف، از جمله مصر، چنگ انداخته بود، از آغاز حکومت امام حسن (ع) اقدام به دشمنی و فتنه انگیزی نمود و با ارسال جاسوسان و نفوذ در میان بزرگان قبیله‏ها و طایفه‏ها و تطمیع آنان، زمینه نبرد دیگری را فراهم ساخت.(1)

از سوی دیگر، نفاق و خیانت برخی از سران سپاه امام حسن (ع) و پیوستن آنان به سپاه معاویه و ناخرسندی مردم به ادامه جنگ و خون ریزی، دشمن را جسورتر کرده و وی را به تهاجم همه جانبه نظامی وادار نمود.امام حسن مجتبی(ع)که به سامان دهی حکومت و امور معیشتی مردم و برقراری قسط و عدل در جامعه اسلامی پرداخته بود، با دشمنی‏ها و تهاجم سراسری سپاه شام روبرو شد. آن حضرت نیز در مقام دفاع برخاست و در میان مردم اعلان بسیج عمومی نمود و رزمندگان کوفه و سایر شهرها را برای دفع تهاجم دشمن فراخواند. هنگامی که دو سپاه در برابر یکدیگر قرار گرفتند و درگیری‏های پراکنده‏ای میان آنان به وقوع پیوست، برخی از سران سپاه امام حسن مجتبی(ع)، از جمله "عبیدالله بن عباس" که فرماندهی کل را بر عهده داشت، به سپاه معاویه پیوست و از این راه، توان روحی و فیزیکی سپاه امام حسن (ع) را کاهش دادند. نفوذی‏های معاویه، در میان سپاهیان امام حسن (ع) و در میان عامه مردم شهرها، اقدام به شایعه پراکنی و گمانه زنی‏های خلاف واقع کردند و به تدریج جامعه اسلامی و رزمندگان را از داخل، دچار تردید و تزلزل نمودند. به طوری که برخی از سپاهیان، شبانه از اردوگاه‏ها و پادگان‏ها گریخته و صحنه نبرد را ترک می‏کردند و برخی از فریب خوردگان "خوارج" در شهرهای پشت جبهه اقدام به آشوب می‏کردند و حتی در "ساباط مداین"، به خیمه گاه امام حسن (ع) هجوم آورده و اقدام به غارت و بی‏نظمی نمودند و در یک رویدادی، امام حسن مجتبی (ع) را ترور کرده و وی را به شدت زخمی نمودند. ریش سفیدان و صاحب نفوذان عراق و حجاز و برخی از فرماندهان سپاه امام حسن (ع)، مخفیانه نامه هایی به معاویه داده و اظهار اطاعت و پیروی می‏نمودند و حتی نوشتند که حاضرند امام حسن (ع)را تسلیم وی کرده و یا او را به قتل رسانند.

امام حسن مجتبی (ع) که از تمامی نفاق‏ها و خیانت‏های سپاه خویش خبردار بود، با گردآوری آنان و ایراد خطبه و روشن نمودن اذهان آنان از دسیسه‏های دشمن، تلاش وافر نمود که روحیه مردانگی و رزم آوری را در آنان، بار دیگر زنده کرده و توطئه‏های دشمن را نقش بر آب کند. ولی رسوخ شرم آور نفاق و خیانت، سپاه آن حضرت را از کارایی لازم انداخته و توازن نظامی را به کلی دگرگون کرده بود و سرانجام، امام حسن (ع) را وادار به پذیرش صلح ناخواسته کرد (2) و آن حضرت، بناچار در 25 ربیع الاول و به قولی در نیمه جمادی الاولی سال 41 قمری بر اساس شرایطی، خلافت را به معاویة بن ابی سفیان وا گذاشت و خود از آن کناره گرفت. (3) بدین سان، درگیری و جنگ میان سپاهیان شام و سپاهیان عراق پایان یافت و آن سال را "عام الجماعة" نامیدند. متن صلح نامه‏ای که به امضای طرفین و گواهان از دو سپاه رسید، از این قرار است: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. هذا ما صالح علیه الحسن بن علی بن أبی طالب، معاویة بن أبی سفیان، صالحه علی أن یسلم الیه ولایة المسلمین، علی أن یعمل فیهم بکتاب اللّه و سنّة رسول اللّه و سیرة الخلفاءِ الراشدین المهتدین، و لیس لمعاویة بن أبی سفیان ان یعهد الی أحد من بعده عهداً، بل یکون الأمر من بعده شوری بین المسلمین، علی أن النّاس آمنون حیث کانوا من أرض اللّه تعالی فی شامهم و یمنهم و عراقهم و حجازهم، و علی أنّ اصحاب علی و شیعته آمنون علی أنفسهم و أموالهم و نسائهم و اولادهم حیث کانوا، و علی معاویة بن ابی سفیان بذلک عهد اللّه و میثاقه، و علی أن لا یبغی للحسن بن علی و لأخیه الحسین غائلة و لا لأحد من اهل بیت رسول اللّه صلیّ اللّه علیه و آله غائلة سوء سرّاً أو جهراً، و لا یخیف احداً منهم فی افق من الآفاق. (4)

 

مواد صلحنامه:

مادّه اوّل:

واگذاشتن حکومت به معاویه به این شرط که به کتاب خدا و سنّت فرستاده او(صلی الله علیه وآله وسلم) و به سیره خلفای صالح، عمل کند.

مادّه دوم:

 پس از معاویه، امر حکومت بر عهده حسن است و اگر برای او حادثه ای روی داد حکومت از آنِ حسین است و معاویه نمیتواند آن را به عهده دیگری بگذارد.

مادّه سوم:

 باید سبّ امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و بد گفتن از او بر منابر ترک شود و از علی(علیه السلام) جز به نیکی یاد نکنند.

مادّه چهارم:

 باید آنچه در بیت المال کوفه قرار دارد، یعنی پنج میلیون درهم یا دینار، استثنا بشود و تابع خلافت و حکومت نباشد، و بر عهده معاویه است که هر سال دو میلیون درهم برای حسین بفرستد و در عطا و صلات، بنیهاشم را بر بنیعبدشمس برتری دهد و میان فرزندان کسانی که در رکاب امیرالمؤمنین در جنگ جمل جنگیدند و فرزندان کسانی که در صفّین در خدمت امام علی(علیه السلام)مجاهدت کردند، یک میلیون درهم تقسیم شود و این مبلغ را از خراج ولایت «دارابگرد»، که یکی از شهرهای فارس در حدود اهواز است، بپردازد.

مادّه پنجم:

 مردم هر جا بر روی زمین خدا باشند، چه در شام و عراق چه در حجاز و یمن، باید ایمن باشند و سیاه و سرخ باید در امان بمانند، معاویه باید خطاهای آنان را تحمّل کند و ببخشاید و هیچ کس را به جرم گذشته کیفر ندهد و با اهل عراق با کینه و دشمنی رفتار نکند.

و یاران علی(علیه السلام) را در هر کجا باشند امان دهد و به هیچ یک از شیعیان علی(علیه السلام) آسیبی نرساند، یاران و شیعیان علی(علیه السلام) از حیث جان و مال و زن و فرزند در امان و از هر گزندی محفوظ باشند، و هیچ کس متعرّض هیچ یک از آنان نشود، و هر صاحب حقّی به حقّش برسد و هر چه یاران علی در هر کجا به دست آورده اند برای آنان محفوظ بماند، و برای حسن بن علی و برادرش حسین(علیه السلام) و هیچ یک از اهل بیت رسول اللّه در نهان و آشکار هیچ بدی نخواهند و در امنیّت آنان، در هیچ منطق های، اخلال نکنند.

 وهمچنین در برخی از منابع اینگونه بیان شده است:

گفتنی است که درباره بندهای صلح نامه، اتفاق چندانی میان مورخان و سیره نویسان نیست و برخی از آنان، موارد ذیل را نیز اضافه نمودند:

1- حسن بن علی (ع) و برادرش حسین (ع)، هیچ گاه معاویه را امیرمؤمنان خطاب نکنند.(5) این شرط به وضوح بیان می‏کند که صلح امام حسن (ع)، نوعی سکوت در حال ناچاری و کناره‏گیری مصلحت‏آمیز از حکومت بود، نه این که معاویة بن ابی سفیان، سزاوار خلافت و حکومت بوده است.

2- معاویه و اصحابش، هیچ گاه علی (ع) را در نماز و غیر نماز سبّ و لعن نکرده و از او، جز به نیکی یاد نکنند.

3- پس از معاویه، ولایت مسلمانان با حسن بن علی (ع) باشد و اگر او زنده نباشد، با برادرش حسین بن علی (ع) خواهد بود. (6)

4- بیت المال کوفه در اختیار امام حسن (ع) باشد.

5- خراج دو منطقه فارس، یعنی بسا)فسا( و دارابجرد در اختیار امام حسن(ع) باشد.

6- معاویه در هر سال مبلغ یک میلیون )و یا صد هزار( درهم به صورت مقرّری در اختیار امام حسن(ع) قرار دهد.

پاره ای از اتفاقات در زمان صلح

برنامه و صلح امام حسن(علیه السلام)، چهره واقعی معاویه را آشکار ساخت و ماهیّت او را به مردم نشان داد.

به طوری که معاویه بعد از قبضه نمودن حکومت در یک سخنرانی گفت:«به خدا سوگند من با شما برای این نجنگیدم که نماز بگزارید و روزه بدارید و حجّ به جا آورید و زکات بپردازید، بلکه به این منظور با شما جنگیدم که به شما فرمان دهم! و همانا این مقام را خدا به من عطا کرده در حالی که شما ناخشنود بودید.

هان! من حسن را امیدوار کردم، چیزهایی را به او دادم و اکنون همه آنها زیر پای من است و به هیچ شرطی وفا نمیکنم!»سیاست معاویه در طول بیست سال حکومتِ سرکوب و زور این بود که پیوسته برنامه ای تنظیم کند که وجدان و اراده امّت را از میان ببرد و مردم را از اندیشیدن درباره مسائل بزرگ جامعه منصرف سازد، تا تنها در اندیشه گرفتاری های کوچک روزانه خود باشند و از هدف هایی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در پی آن بود منصرف شوند و تنها به زندگانی و منافع شخصی خویش بیندیشند و به وجوهی که از بیت المال به دست میآورند فکر کنند.

برخی از شیوخ قبایل کوفه، با وجود این که از شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام)بودند، از جاسوسان معاویه شدند و خبرها را در باب کوچکترین حرکت یا مخالفت مردان قبیله، گزارش میدادند آن گاه مأموران دولتی سر میرسیدند و کسانی را که خلاف معاویه چیزی گفته بودند یا حرکتی در سر میپروراندند دستگیر میکردند و نَفَس مخالفان را میبریدند.

و این گونه، خلافت بازیچه ای شده بود در دست کودکان بنی امیّه.

گفتار امام پیرامون انگیزه‏ های صلح

امام مجتبی (ع) در پاسخ شخصی که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، انگشت روی این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود: من به این علت حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانی برای جنگ با وی نداشتم. اگر یارانی داشتم شبانه روز با او می ‏جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می ‏شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ‏ام. آنها مردمان فاسدی هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان های خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می ‏کنند، ولی عملاً با دشمنان ما همراهند

آنگاه امام افزود:

اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری می ‏کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی ‏کردم، زیرا خلافت بر بنی امیه حرام است.... پس از تقبّل ظاهری تمام مفاد قرارداد از سوی معاویه و انعقاد پیمان صلح، طرفین همراه قوای خود وارد کوفه شدند و در مسجد بزرگ این شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پیمان طی سخنرانی هایی از ناحیه رهبران دو طرف، در حضور مردم، تأیید شود تا جای هیچ گونه شک و تردیدی در اجرای آن باقی نماند.

این انتظار بیجا نبود، ایراد سخنرانی جز در برنامه صلح بود، لذا معاویه بر فراز منبر نشست و خطبه‏ ای خواند؛ ولی نه تنها در مورد پایبندی به شرائط صلح تاکیدی نکرد، بلکه با طعنه و همراه با تحقیر چنین گفت:

«من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید! چون می ‏دانم که اینها را انجام می ‏دهید، بلکه برای این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم».

آنگاه گفت: «آگاه باشید که هر شرط و پیمانی که با حسن بن علی بسته ام زیر پاهای من است، و هیچ گونه ارزشی ندارد.»

بدین ترتیب، معاویه تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشت و پیمان صلح را آشکارا نقض کرد.

معاویه به دنبال اعلام این سیاست، نه تنها تعدیلی در روش خود به عمل نیاورد بلکه بیش از پیش بر شدت عمل و جنایت خود افزود. او بدعت اهانت به ساحت مقّدس امیر مؤمنان (ع) را بیش از گذشته رواج داد، عرصه زندگی را بر شیعیان و یاران بزرگ و وفادار حضرت علی (ع) فوق العاده تنگ ساخت، شخصیت بزرگی همچون «حجر بن عدی» و عده ‏ای دیگر از رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانید، و کشتار و شکنجه و فشار در مورد پیروان علی (ع) افزایش یافت به طوری که نوعاً شیعیان یا زندانی و یا متواری شدند و یا دور از خانه و کاشانه خود در محیط فشار و خفقان به سر می ‏بردند.

علاوه بر این، معاویه برنامه ضد انسانی دامنه داری را که باید اسم آن را برنامه تهدید و گرسنگی گذاشت، بر ضد عراقیان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستی ساقط کرد. معاویه از یک طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهدید قرار داد و از طرف دیگر حقوق و مزایای آنها را قطع کرد.

«ابن ابی الحدید»، دانشمند مشهور جهان تسنّن، می ‏نویسد: شیعیان در هر جا که بودند به قتل رسیدند. بنی امیه دستها و پاهای اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند، بریدند. هر کس که معروف به دوستداری و دلبستگی به خاندان پیامبر(ص) بود، زندانی شد، یا مالش به غارت رفت، و یا خانه ‏اش را ویران کردند.

شدت فشار و تضییقات نسبت به شیعیان به حدی رسید که اتهام به دوستی علی(ع) از اتهام به کفر و بیدینی بدتر شمرده می ‏شد! و عواقب سخت ‏تری به دنبال داشت!

در اجرای این سیاست خشونت ‏آمیز، وضع اهل کوفه از همه بدتر بود زیرا کوفه مرکز شیعیان امیر مؤمنان (ع) شمرده می ‏شد. معاویه طی بخشنامه‏ ای به عمال و فرمانداران خو در سراسر کشور نوشت که شهادت هیچ یک از شیعیان و خاندان علی (ع) را نپذیرند! وی طی بخشنامه دیگری چنین نوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند که شخصی، از دوستداران علی(ع) و خاندان او است، اسمش را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مقرری او را قطع نمایید»!این حوادث وحشتناک، مردم عراق را سخت تکان داد و آنها را از رخوت و سستی به در آورد و ماهیت اصلی حکومت اموی را تا حدی آشکار نمود